بازشناسی آیین شهریاری در شاهنامه - آرش فرهادی

 بازشناسی آیین شهریاری در شاهنامه

آرش فرهادی 


شاهنامه را شناسنامه‌ی ملی ایرانیان نامیده‌اند. ولی آیا این مهم‌ترین ویژگی شاهنامه است، یا آن که جایگاه شاهنامه فراتر از اینها و راز و رمزها و معانی آن ناشناخته‌تر از آنی است که تصور می‌شود؟

کهن‌ترین نسخه‌ی شاهنامه معروف به نسخه‌ی فلورانس


شاهنامه به عنوان بزرگ‌ترین اثر ادبی ایرانیان و یکی از شاهکارهای ادبی جهان شناخته شده است. ولی نکته‌ای که از آن غفلت شده این است که شاهنامه نه فقط شاهکاری در عرصه‌ی ادبیات، بلکه اثری سترگ است که در سنت سیاست‌نامه‌نویسی قرار می‌گیرد. در سراسر جهان آموزه‌هایی برای کشورداری و آداب رزم و بزم وجود داشته است. نمونه‌های باستانی این‌ها عبارتند از متون و روایات سومری همچون حماسه‌ی گیلگمش (بیانگر خیزش مردمان علیه ستم گیلگمش و نقش خدایان در جنگ قدرت)؛ اِنمِرکار و شاهِ اَرَتَه/ایران؛ آداپَه، کاهن خردمند و دلاور ِ اِریدو؛ زندگی، جنگ‌ها و مرگ دوموزی/تموز و خواهر یا همسرش ای-ننه/ایشتار ایزدبانوی عشق و برکت و باروری؛ و کردارنامه‌ی اِتانا شاه کیش؛ زندگی و کردارهای شاه سارگون اَکَدی؛ کردارنامه‌ی مردوک شاهِ خدایان و تیامات بابِلی؛ کردارنامه‌ی آشوربانیپال شاه آشوری؛ ایلیاد و اودیسه‌ی هومر راوی جنگ تروا و یونان و زندگی اودیسه پهلوان یونانی؛ وِداها و حماسه‌ی مهابهاراتا در هند باستان؛ و در ایران باستان: اوستا، خدای‌نامه‌ها، یادگار زریران، کارنامه‌های شاهان همچون کارنامه‌ی اردشير بابکان بنیانگذار سلسله‌ی ساسانیان، و اندرزنامه‌های سیاسی همچون اندرزنامه‌ی بزرگمهر و انوشیروان دادگر که در آن‌ها به دانش و دانایی و آیین شهریاری و کشورداری و راه و رسم بزم و شکار و شهروندی و ارتباط متقابل شاه و مردم پرداخته می‌شده است. در شاهنامه آمده که رستم تاج‌بخش راه و رسم کشورداری و جنگاوری و مجلس‌آرایی و دانش و دانایی را به ولیعهد ایران سیاوش پسر کیکاووس می‌آموزاند:

سواری و تیر و کمان و کمند/عنان و رکیب و چه و چون و چند

نشستنگه مجلس و میگسار/همان باز و شاهین و یوز شکار

ز داد و ز بیداد و تخت و کلاه/سخن گفتن و رزم و راندن سپاه

(شاهنامه. فردوسی. ویرایش جلال خالقی مطلق). 

برهمنان و کَرَپان و شمن‌ها و مغان و کاهنان از هند تا ایران و میانرودان و مصر باستان حافظ سنت خدای‌نامه‌‌سرایی و خدای‌نامه‌‌نویسی بوده و سرگذشت شاهان و خردمندان و پهلوانان و مردمان را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کردند.

اینک اندکی درباره‌ی شاهنامه و فلسفه‌ی پادشاهی در آن سخن گوییم.

شاهنامه، تاریخ پادشاهی و بیانگر فلسفه‌ی پادشاهی ایرانی است و اگر چند بیت نخست داستان کیومرث که معمولا به سادگی از کنارشان گذشته می‌شود را رمزگشایی کنیم خواهیم دید که حاوی چه نکات کلیدی و بسیار عمیقی هستند:


سخن‌گوی دهقان چه گوید نخست/که نام بزرگی به گیتی که جست؟
چه کسی نخستین بار در جستجوی نام بزرگ بود؟ چون شخص مورد اشاره، کیومرث شاه سلسله‌ی پیشدادی است، پس در همین بیت آغازین داستان ِ کیومرث بیان می‌شود که پادشاهی مرتبط با شکوه و بزرگی ِ نام است که تلویحا نام نیکو و خوشنامی را نیز در بر می‌گیرد. به عبارت دیگر، کسی شایسته‌ی پادشاهی است که نام بزرگ و نیکویی نزد مردم داشته باشد، نه این که شاه شود تا نامش بزرگ شود و معروف گردد! چه بسا برای همین لقب کوروش بزرگ در شاهنامه کیخسرو یعنی خوش‌نام و خوش‌آوازه است. 


که بود آن که دیهیم بر سر نهاد؟/ندارد کس آن روزگاران به یاد
اینجا به دیهیم اشاره می‌شود که پیش‌نمونه‌ی تاج پادشاهی است. دیهیم در آغاز سربندی بوده که نخستین شاهان جهان بر سر می‌نهادند و سپس به نوعی تاج کوچک تبدیل شده است. این نشانی از قدرت پادشاه بوده که او را از دیگران متمایز می‌کرده است. از نظر نمادشناسی این سربند با حلقه‌ی پیمان یا حلقه‌ی قدرتی که ایزدان به پادشاه می‌داده‌اند و در دست فروهر هم دیده می‌شود ارتباط دارد. همچنین همچون قرص خورشیدی است که بر سر پادشاه قرار می‌گیرد و اندیشه‌ی او را روشن می‌کند. (فَرَّهِ ایزدی. ابوالعلا سودآور)


مگر کز پدر یاد دارد پسر/بگوید تو را یک به یک، در به در
که نام بزرگی که آورد پیش؟/که را بود از آن برتران پایه بیش؟
"در" یعنی بخش، باب، فصل. در به در یعنی بخش به بخش. تاریخ شاهان یک میراث ملی است که از پدر به پسر منتقل شده و بخش بخش آن در شاهنامه به آیندگان گفته می‌شود تا خوانندگان و شنوندگان بدانند که چه کسی نخستین بار نام و راه و رسم بزرگی و پادشاهی را پدید آورد؛ راه و رسمی که طبق آن کسی که از برتران و بزرگان جامعه جایگاه‌اش بالاتر باشد به پادشاهی برگزیده می‌شود. از این بیت نوعی شایسته‌سالاری نیز می‌توان برداشت کرد که طبق آن شاه برگزیده‌ای است که توسط برگزیده‌گانی برگزیده می‌شود که خودشان توسط مردم و کارشناسان و کارآگهان برگزیده شده‌اند، نه این که فقط با دموکراسی مستقیم یا رای مستقیم عموم مردم که سررشته و تخصصی در رهبری جامعه و مسائل کشوری و لشکری و استراتژیک ندارند. این نکته بنیان نظری و تئوریکِ مجلس مهستان در ایران است که نمونه‌های آن در تاریخ پادشاهی ایلام و کاسیان و گوتیان و مادها و هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان روایت شده است. ایده‌ی مجلس بزرگان در گات‌های زرتشت در اوستا با عنوان انجمن مغان (یعنی بزرگان/مهان) در زمینه و کانتکست مذهبی‌اش مورد اشاره قرار گرفته است. اصطلاح پیر مغان هم به معنای بزرگ ِ بزرگان، برگزیده‌ی برگزیده‌گان، و دانای دانایان است که علیرغم معنای تحت‌الفظی‌اش، معنایی فرا-مذهبی و فرهنگی داشته و الگویی را ارائه می‌کند که طبق آن رهبری فکری و اداره‌ی عملی جامعه در اختیار دانای دانایان است. فیلسوف یونانی افلاطون نیز طرحی شبیه به این را در کتاب Πολιτεία Politeia/جمهور خود ارائه کرده که در آن اداره‌ی کشور در دست انجمنی از خردمندان است که مدیریت آن نیز در اختیار خردمندترین شخص یعنی یک شاه-فیلسوف که شاهی خردمند است نهاده شده است.

پادشاهی کیومرث در کاخ کوهستانی‌اش


پژوهندهٔ نامهٔ باستان/که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت کآیین تخت و کلاه/کیومرث آورد و او بود شاه
به روشنی می‌بینیم که بر اساس سخن فردوسی و منابع پژوهشی‌اش، پادشاهی یک آیین است یعنی از فرهنگ و عُرف جامعه برخاسته و نه تنها تحمیلی نیست بلکه توسط جامعه پذیرفته شده و به آن احترام گذاشته می‌شود. همچنین چون پادشاهی یک آیین است و آیین‌ها به طور گروهی توسط افراد. جامعه رعایت و اجرا می‌شوند پس پادشاهی یک امر فرد-محور یا دیکتاتوری نیست بلکه در تار و پود اندیشه و گفتار و کردار اعضای جامعه تنیده و با همیاری تک تک آن‌ها به منصه‌ ظهور می‌رسد و متحقق/actualize می‌شود.


چو آمد به برج حَمَل آفتاب/جهان گشت با فَرَ و آیین و آب
بتابید ازآن سان ز برج ِ بَرِه/که گیتی جوان گشت از آن یک‌سره
خورشید در برج حَمَل یک اصطلاح ستاره‌شناسی است که اشاره به حرکت خورشید در خانه‌ی قوچ یا بره در ماه فروردین داشته و نمادی از نوروز است. در ایران باستان، تاج‌گذاری و پاسداشت سالیانه‌ی آن در نوروز انجام می‌شده و نمادی از بر تخت نشستن نورانی‌ترین ستارگان، پادشاه آسمان، و پهلوان جهان یعنی خورشید در کاخ‌اش در ماه فروردین پس از شکست دادن دیو سرما و زمستان بوده است. نماد آن خورشیدی بوده که از پشت قوچ یا بره‌ای تابیده و بازتابی از پادشاهی است که در نماد شیر و خورشید، خورشید در ماه اَمُرداد، هم الگوسازی شده است. صورت فلکی امرداد، شیر/اسد بوده، امرداد یعنی پیوستگی، تداوم و جاودانه‌گی، و خورشید/مهر/میترا هم که پادشاه آسمان بوده. پس یکی از بنیادی‌ترین معانی شیر و خورشید یعنی پادشاهی جاوید که در اصطلاح "جاوید شاه" به خوبی دیده می‌شود و آن هم نه تنها به سلامتی و زندگی شاه زمان اشاره دارد بلکه آرزوی جاودانه‌گی پادشاهی است. به عبارت دیگر، جاوید شاه علیرغم معانی قبلی، به معنی این است: جاوید باد پادشاهی، تا ابد تخت پادشاهی بر پا بماند، و همواره شاهی شایسته تاج بر سر بر تخت پادشاهی تکیه زده باشد.

نقش هخامنشی ٢۴٠٠ پیش از میلاد. اردشیر دوم در برابر آناهیتا، ایزدبانوی خورشید-نشان که بر روی شیر ایستاده


کیومرث شد بر جهان کدخدای/نخستین به کوه اندرون ساخت جای
سر ِ بخت و تخت‌اش بر آمد به کوه/پلنگینه پوشید خود با گروه
چنان که یافته‌های انسان‌شناسی به ما نشان داده‌اند، کوه از نخستین و بهترین پناهگاه‌های طبیعی بشر بوده و یافته‌های زندگی انسان در کوه و نقاشی‌های دیواری غارها این جایگاه بزرگ طبیعی را برای ما به تصویر کشیده‌اند (هنر و اجتماع. هربرت رید. خاستگاه اجتماعی هنرها. آرنولد هاوزر و دیگران). نخستین ساکنان کوه نخستین فرمانروایان بوده‌اند چون در پناه غار از یک امنیت و ثبات نسبی برخوردار بوده و بر فراز کوه به دلیل دید بهتر بر محیط بر باشنده‌گان دیگر سروری داشتند. در شاهنامه و اساطیر ایران نیز بسیاری از شاهان یا از کوه می‌آیند، یا با کوه ارتباط دارند، و یا آن که در کوه از دیده‌ها پنهان شده یا دفن می‌شوند. کوه کاخ کیومرث است، فریدون نزد دانایی در کوه آموزش می‌بیند و خود را از اهالی کوهستان معرفی می‌کند (١)، شاه زابل یعنی زال در کوه البرز نزد سيمرغ بزرگ می‌شود و آن را تخت/گاهِ پادشاهی خود می‌داند (٢)، کیقباد از کوه البرز آورده می‌شود (٣)، ضحاک در کوه به زنجیر کشیده می‌شود (۴)، کیخسرو شاه آرمانی در کنار کوه به پهلوانان بدرود می‌گوید تا زنده نزد یزدان پرواز کند (۵)، داریوش بزرگ، خشایارشا، اردشیر یکم و داریوش دوم در دل کوه رحمت کنار پارسه/تخت جمشید دفن شده‌اند، و فرمانروای کوهستان یکی از اضلاع مثلث پادشاهی در ایلام باستان بوده که با شاهِ شوش و شاهِ اَنشان در استان فارس، شاهنشاهی ایلام در ایران باستان را از ۵۵٠٠ سال پیش می‌ساخته‌‌اند. ساختار این شاهنشاهی بزرگ چنین بوده که قدرت سیاسی و دینی و نظامی میان سه بخش تقسیم می‌شده، رهبری سیاسی در پایتخت سیاسی در شوش در دست شاه شوش بوده، و شاه کوهستان و شاه اَنشان به رهبری دینی و نظامی و کمی هم در رهبری سیاسی یاری می‌رسانده‌اند (تاریخ و تمدن ایلام. یوسف مجیدزاده). 

به زنجیر کشیدن ضحاک در کوه


با رخصت از خوانندگان عزیز، اینجا سخن را کوتاه می‌کنیم و در مقالاتی دیگر در آینده به رمزگشایی رمزهای دیگری از شاهنامه خواهیم پرداخت.


پی‌نوشت:

(١) فریدون:
که یزدان ِ پاک از میان گروه/برانگیخت ما را ز البرز کوه
بِدان تا جهان از بدِ اژدها/به فرمان ِ گرز ِ من آید رها
(٢) زال به سيمرغ:
نِشیم ِ تو فرخنده گاهِ من است/دو پَرّ ِ تو فَرّ ِ کلاهِ من است
*نِشیم: آشیانه. گاه: تخت پادشاهی
(٣) به رستم چنین گفت فرخنده زال/که برگیر گوپال و بِفْراز یال
برو تازیان تا به البرز کوه/گزین کن یکی لشکر ِ هم‌گروه
اَبَر کیقباد آفرین کن یَکی/مکن پیش او در، درنگ اندکی
بگویی که لشکر تو را خواستند/همی تختِ شاهی بیاراستند
که در خوردِ تاج ِ کِیان جز تو کس/نبینیم، شاها تو فریادرس!
(۴) فریدون ضحاک را در کوه دماوند به زنجیر می‌کشد:
بیاورد ضحاک را چون نَوَند/به کوه دماوند کردش به بند
فرو بست دست‌اش بر آن کوه باز/بدان تا بماند به سختی دراز
*نَوَند: تند و تیز، تیزرو
(۵) چو از کوه، خورشید سر برکشید/ز چشم ِ مهان شاه شد ناپدید!
ز خسرو ندیدند جایی نشان/ز ره بازگشتند چون بی‌هُشان..
خردمند ازین کار خندان شود/که زنده کسی پیش ِ یزدان شود!

تماس با نویسنده:

ArashFarhadi9@gmail.com


No comments:

Post a Comment

نقشۀ ایران: گربه یا پلنگ!؟ - آرش فرهادی

بارها شنیده‌ایم که می‌گویند از نقشه‌ی ایران بزرگ هخامنشی فقط یک گربه باقی مانده‌ است. بعضی‌ها هم این واژه‌ی گربه را با لحن تحقیرآمیزی برای ن...