ایران چیست، کجاست و از چه زمانی آغاز می‌شود؟ آرش فرهادی

ایران چیست، کجاست و از چه زمانی آغاز می‌شود؟ (١)

 آرش فرهادی

ایران‌پژوه و شاهنامه‌پژوه



نقشه ایران در دورۀ هخامنشیان

وقتی می خواهیم به تاریخ و تمدن و فرهنگ ایران بپردازیم از کجا باید آغاز کنیم؟ آیا نقطه خاصی از تاریخ و مرزهای مشخصی از جغرافیا تعیین کننده ایران اند؟ کدام پدیده ها را ایرانی و کدام شان را غیر ایرانی به شمار می توان آورد؟ جریان های اصلی در تاریخ و فرهنگ ایران کدام اند؟ ریشه ی هر یک از آنها به کجا می رسد و دنباله ی هر یک از آنها در ایران و جهان امروز به کجا می رسد؟ و دانستن اینها به درک ما از امروز و آینده‌ی ایران و ایرانیان چه کمکی می‌تواند کند؟

 

پیش از آن که به ایران و ایرانیان بپردازیم بهتر است نگاهی کوتاه به سرگذشت انسان به عنوان گونه ای متمایز از جانوران دیگر بپردازیم. سپس بهتر می توانیم انسان ایرانی را در کانتکست و زمینه‌ی ایران و نیز ایران را در کانتکست تاریخ و جغرافیای جهان تصویر و تفسیر کنیم.

 

اگر بخواهیم تبار ایرانیان را در پیشا-تاریخ جست و جو کنیم باید تا انسان‌های نخستین عقب برویم. البته این پیشینه، مختص ایرانیان نیست و تبار همه ی انسانها به آنجا می رسد. بسیاری از نشانه های تصویری، رد پاهای هنری، و اسطوره های مهم که میان ایرانیان رایج بوده ریشه در هنر انسان های نخستین ده ها هزار سال پیش دارند. این مسئله اهمیت زیادی دارد چون وقتی ریشه های مشترک و شباهت های ایرانیان و جهانیان را در انسان های نخستین پیشاتاریخ ردیابی کنیم آنگاه تفاوت های تاریخی، فرهنگی و تمدنی ایرانیان در طول تاریخ بهتر نمایان می شوند. نک: هنر و جامعه. روژه باستید. هنر و اجتماع. هربرت رید. خاستگاه اجتماعی هنرها. آرنولد هاوزر و دیگران.

 

اگر به زندگی انسان های نخستین بنگریم ریشه‌ی بسیاری از رفتارهای انسان از دوره ی پیشا-تاریخی تا امروز را بهتر می توانیم درک کنیم. طبیعتا، ریشه های جوامع انسانی به اجتماع میمون های انسان نما می رسد. همچنین تفاوت نر و ماده، روابط جنسی، عاطفی، و مناسبات قدرت میان آنها، رابطه ی نر و ماده با فرزندان شان و خانواده های دیگر و ریشه‌های فرماندهی و فرمانروایی به میمون های آلفا در جوامع میمونی می رسد، که اتفاقا این میمون های آلفا ویژگی های مدیریتی زنانه دارند. نک:

The Surprising Science of Alpha Males.

de Waal

https://youtu.be/BPsSKKL8N0s

 

اگرچه مردمان باستان از پیشینه ی چند میلیون ساله ی میمون های انسان نما و ارتباط شان با انسان اطلاعی نداشتند، ولی چنین تبار و رابطه ای در اسطوره ها و داستان های مختلف مورد اشاره قرار گرفته که احتمالا نتیجه‌ی مشاهده و تعمق مردمان باستان در طبیعت است. در هند باستان حدود ٢٠٠ پ. م. در منظومه‌ای به نام رامایانا به میمون-انسان‌هایی اشاره شده که میلیون‌ها سال پیش می زیسته اند. نک:

Hindu Views On Evolution

https://en.m.wikipedia.org/wiki/Hindu_views_on_evolution#:~:text=The%20Ramayana%20speaks%20of%20the,years%20ago%20alongside%20modern%20humans.

 

 در بندهشن متنی کهن به زبان پهلوی که اسطوره های دوران ساسانیان و پیش از آن را بیان می کند، تبار بعضی انسان ها را میمون و خرس بیان می کند. ابوریحان در کتاب تحقیق ماللهند به تکامل میمون به انسان اشاره کرده. در شاهنامه فردوسی ترتیب آفرینش از چهار عنصر به آسمان و زمین و گیاه و جانور و انسان است. در نوشته های خازنی متفکر قرن چهارم و پنجم هجری، طلا که کاملترین ماده معدنی است، از تبدیل تدریجی معدنیات فروتر پیشین پدید می‌آید، و مانند این، انسان ـ که کاملترین جاندار است ـ از تبدیل تدریجی جانداران فروتر پیشین پدید آمده است.

مولوی به تکامل حیات از اجسام بی جان به گیاهان و جانوران و سپس انسان اشاره کرده:

از جمادی مُردَم و نامی شدم

از نما مُردَم به حیوان سر زدم

مُردَم از حیوانی و آدم شدم

از چه ترسم کِی ز مردن کَم شدم؟

عزیز الدین نسفی از عرفای سده ی ٧ هجری در کتاب انسان کامل به تطور حیات از چهار عنصر به خزه و گیاهان و کرم و جانوران و میمون ها و زنگیان (سیاه‌پوستان) اشاره کرده؛ چراکه معتقد بوده اند اولین گونه های انسانی سیاهپوست بوده اند که آدم را یاد نظریه ی خروج از آفریقا در انسان شناسی می اندازد. تطور حیات در مقالات اخوان الصفا و در آرای ابن مسکویه رازی و دیگر حکما در قرون مختلف نیز بیان شده است. سرانجام هم که داروین دروازه ای بزرگ برای جست و جوی علمی و روشمند در این زمینه گشود. جالب اینکه جان دریپر نوزده سال پس از ارائه نظریه داروین این نقد را بر او ارائه کرد که داروین این نظریه را از آرای متفکران ایرانی پس از اسلام برداشت کرده و آن را گسترش داده است.

 

موارد بالا نشان می دهد که طبق اندیشه های موجود در حوزه ی ابَر-تمدن ایرانی به ریشه ی انسان در طبیعت و پیوند تنگاتنگ این دو با هم توجه ویژه‌ای می‌شده است. همچنین مفهوم تناسخ را در چنین کانتکست و زمینه‌ای بهتر می توان فهمید که به زبانی نسبتا ساده سعی در این داشته تا نشان دهد پیوند انسان با طبیعت، گیاهان، جانوران و انسان های دیگر چنان تنگاتنگ است که اگر انسان به رفتار و کردارش توجه نکند هرآینه ممکن است در تناسخ بعدی اش از نتایج کار خود رنج ببیند. در سطح استعاری، از پیام های اصلی تناسخ این است که پیش از انجام کاری به نتایج و تاثیرات آن کار بر گیاهان و جانوران و انسان ها در آینده بیندیش. این که انسان تناسخ های پیشین اش را به یاد نمی آورد نیز می‌تواند این‌گونه تفسیر شود که به جای گذشته به امروز و آینده بیندیش. البته بودا که تناسخ های پیشین اش را با روشن بینی ویژه اش دریافته نشانه ای برای غرق شدن در گذشته نیست بلکه برعکس، بودا با دانستن گذشته ی جهان و انسان، گویی بر قوانین علیت در تاریخ و نتایج کردارهای انسان ها بر یکدیگر و در طول تاریخ آگاه شده و با آموزه های خود سعی در این دارد که از تکرار فجایع تاریخی جلوگيری کند. در واقع آنچه در باورهای هندویی و بودایی، رتا/آرتا/قانون ِ هستی نامیده می شود و در مفهوم کارما بازتابیده، همان قانون علیت و کنش و واکنش در گستره ی زمان و مکان است.

 

همین ایده‌ها را در هات ٢٩ از گات‌های زرتشت می بینیم. در این بخش، آن جا که روان گیتی/روان گاو به عنوان نماینده‌ای از سوی طبیعت، گیاهان، جانوران و انسان ها برای دادخواهی از ستم و تجاوزی که بر آن ها انجام می شود به انجمن اهورامزدا و امشاسپندان می رود، اهورامزدا نخست با اَشا/هنجار/قانون ِ هستی همپرسه‌گی می کند. گویی اهورامزدا نخست به کتاب قانون می‌نگرد که مانند بیشتر کتاب های قانون در جهان نه تنها شامل قوانین و فرمان‌ها بلکه همچنین شامل تاریخ است که منبع اصلی برای این قوانین‌اند. برای همین بلافاصله پس از همپرسه‌گی اهورامزدا با اشا، بهمن می گوید "اهورامزدا که بهترین داور است به یاد دارد که در گذشته دیوها چه کردند و در آینده چه خواهند کرد.." (گات‌ها. ٢٩ بند ۴). همین جا نشانه‌ای از نطفه‌ی قوانین عرفی ِ آینده را نیز می‌بینیم چنان که به روشنی اشاره می‌شود اشا/قانون با تاریخ و تجربه‌ی زیسته مرتبط است و یا از آن به دست می‌آید. وگرنه می‌شد گفته شود 'چنان که مزدا می‌داند دیوان در گذشته خلاف اراده‌ی مزدا و اشا عمل کردند.' ولی می‌بینیم که اصالت به خواست و اراده‌ی مزدا داده نشده بلکه به اشا/قانون داده شده که آن هم از تجربه‌ی زیسته می‌آید. طبق گات‌ها خود اهورامزدا هم به این دلیل سروری و برتری دارد که با اشا پیوند دارد و طبق آن می‌اندیشد و سخن می‌گوید، نه به خاطر این که آفریننده‌ی جهان یا تواناترین خدا است. به سخن دیگر، اگر اهورامزدا طبق اشا/قانون عمل نکند می‌تواند از خدا بودن ساقط شود!

 

ترکیب این انجمن چنان است که اهورامزدا نقش داوری بی طرف و اصطلاحا فرا-جناحی را بازی می کند. بهمن همچون یک خردمند است و اشا تاریخ و قانون که همه از آن آگاهند. در این میان اشا را می‌توانیم همچون شخصیت یک مورخ و حقوقدان ببینیم که از تاریخ و علم حقوق آگاه است و به داور/قاضی یعنی اهورامزدا مشاوره می‌دهد، یا همچون یک دادستان یا وکیل سخن می‌گوید. مهم این که اهورامزدا کاری می‌کند که متفاوت از کاری است که بسیاری از خدایان ادیان دیگر می کنند. برای نمونه، یهوه خدای یهودیان قوانینی را بر سنگ می نویسد و به موسا می دهد و این قوانین لازم الاجرا هستند. یهوه به موسا نمی گوید برو و پیام های مرا با اعضای قوم در میان بگذار و ببین کدام‌شان چه راهی را بر می گزینند، بلکه از آنان می‌خواهد که از قانون/شریعت اطاعت کنند وگرنه با مجازات روبرو شوند. ولی اهورامزدا زرتشت را همچون اندیشمندی نظریه‌پرداز معرفی می‌کند تا با مردمان سخن گوید و آن‌گاه "هریک آزادانه راه خود را برگزینند" (گات‌ها.٣٠ بند ٣). زرتشت هم برگزیده می‌شود نه برای این که از اراده و فرمان اهورامزدا پیروی کرده بلکه به گفته‌ی بهمن برای این که "به آموزش‌های ما گوش فرا داده و می‌خواهد برای اشا/قانون سرود بسراید." (گات‌ها. ٢٩ بند ٨). می‌بینیم که همچون اهورامزدا، برتری زرتشت نیز از پیوندش با اشا می‌آید و تا زمانی هم که سرودهایش با اشا سازگار است معتبر است. برای همین هم خود زرتشت شنوندگان را به اشا دعوت می‌کند که ترکیبی از تاریخ، قانون علیت/کنش-واکنش، منطق/بهمن و استدلال است. طبق این اشا انسان "هر سخنی را خوب می‌شنود" و بر اساس تجربه‌ی زیسته، خرد و استدلال‌اش "بین سخن‌ها و راه‌های گوناگون بهترین را برمی‌گزیند" و در نگاه زرتشت راه اشا/راستی/درستی، یعنی راه درست، جز این نیست. (گات‌ها. ٣٠ بند ٣). چنین است که نجات جهان و جهانیان به سخن گفتن زرتشت با مردم واگذار می‌شود تا با هم گفت و شنود و همپرسه‌گی کنند و بر اساس تجربه‌ی زیسته شان یعنی تاریخ، قانون علیت/کنش-واکنش، منطق/بهمن و استدلال "هر یک به گزینشی درست برسند." این گزینش که هر کس برای خود انجام می‌دهد هم از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که در گات‌ها هر کس گزینش خود را انجام می‌دهد و خبری از این نیست که زرتشت پیام‌اش را به گروهی از برگزیده‌گان بدهد و این برگزيده‌گان برای مردم تصمیم بگیرند. نه این‌که در جامعه‌ی زرتشت برگزیدگان و بزرگانی نیستند، بلکه هستند ولی آن‌ها نیز هر یک برای خودشان و در سطح و مقام خودشان گزینش می‌کنند‌؛ به اصطلاح امروزی هر کس یک رای بیشتر ندارد. چنان که زرتشت آرزو می‌کند "انجمن مغان و جهانیان پیام‌ [اش] را بشنوند و بپذیرند."(گات‌ها. ٢٩ بند ٣). گویی پیام او یک بخش ویژه برای بزرگان و کارشناسان/کارآگهان دارد و یک بخش همگانی برای تک تک مردم که این نکته لایه‌های گوناگون اجتماعی و تصمیم‌گیری در جامعه‌ی زمان زرتشت را نیز نشان می‌دهد. نک: زَندِ گاهان. شروین وکیلی.

 

این روش همپرسه‌گی و مشورتی در داستان‌های حماسی حوزه‌ی ابَر-تمدن ایرانی نیز بازتابیده است. برای مثال، در شاهنامه، کِی‌کاووس وقتی می‌خواهد به مازندران لشکرکشی کند با بزرگان همپرسه‌گی می‌کند. بزرگان ایران همچون زال با او مخالف می‌کنند و کی‌کاووس ناچار می‌شود با شماری از سربازان خود به مازندران لشکر بکشد که اتفاقا پس از پیروزی نخستین‌اش از دیو سپید شکست می‌خورد و کور می‌شود، که شاید همچون کوری اسفندیار نمادی از انجام کار نابخردانه باشد. سپس رستم باید از هفت‌خان ِ مرگ‌بار بگذرد تا او را نجات دهد. پیام تلویحی‌ این داستان می‌تواند این باشد که اگر رای بزرگان را ارج ننهی فقط معجزه‌ای همچون گذشتن رستم از هفت‌خان می‌تواند تو را نجات دهد، که آن هم بسیار کمیاب و یگانه است، اگر نشدنی نباشد!

 

مشابه همین ماجرا را در داستانی کهن از سومر باستان داریم که لشکرکشی گیلگمش به آگا را روایت می‌کند. گیلگمش وقتی برای یورش به آگا با بزرگان شهر همپرسه‌گی می‌کند آن‌ها با او مخالفت می‌کنند و زینهارش می‌دهند. سپس گیلگمش نیز همچون کی‌کاووس خودسرانه به میان مردم می‌رود و برای لشکرکشی‌اش از مردم یارگیری می‌کند. نک: سیاست ایرانشهری. شروین وکیلی.

 

نکته‌ی مهم دیگر در گات‌ها، هات ٢٩ ایده‌ی نماینده‌گی مردم توسط شخصیت گِه‌اوش-اوروان است. گِه‌اوش-اوروان یعنی روان گیهان، روان جان‌داران، روان گاو. در خوانش من از گات‌ها گِه‌اوش-اوروان فقط جنبه‌ی یزدان‌شناسی ندارد بلکه مفهومی اجتماعی نیز پیدا می‌کند. یعنی گِه‌اوش-اوروان همچون نماینده‌ای در انجمن ایزدان سخن می‌گوید که همزمان نماینده‌ی طبیعت، گیاهان، جانوران و مردمان است. این که هر کدام از این‌ها نماینده‌ی جداگانه‌ای ندارند نیز خودش قابل تأمل است چون نشانگر این است که نوعی هم‌ذاتی، هم‌گوهری و پیوند میان طبیعت، گیاهان، جانوران و مردمان فرض شده و این نکته پیوند ناگسستنی و منافع مشترک اینها را نشان می‌دهد.

 

پایان بخش ١


ایران چیست، کجاست، و از چه زمانی آغاز می شود!؟ (٢)

آرش فرهادی

ایران‌پژوه و شاهنامه‌پژوه

 

در تبارشناسی انسان‌شناسانه از موارد مهمی که برای این نوشتار مهم‌اند عبارتند از: ١. تحولات بدنی، مغزی و سپس شناختی ِ انسان‌های نخستین که در بازه های زمانی متفاوت، از میلیون ساله تا هزار ساله و کمتر انجام می شده؛ ٢. تجربیات زیسته، حس، درک و شناخت روزافزون انسان‌های نخستین از خود، همنوعان و جانوران به عنوان بخشی از طبیعت در طول زمان؛ ٣. دنباله‌ی ادراکی، تاثیر یا تغییر این تجربیات زیسته، حس، درک و شناخت در انسان‌های بعدی تا دوره‌ی تاریخی و امروز. اگر ما تصویر درستی از تکامل انسان در بازه‌های زمانی طولانی دیرینه به دست آوریم تصویر روشن‌تری از تکامل انسان ها و جوامع بشری در گستره‌ی تاریخ و جغرافیا می‌توانیم به دست آوریم. اگر از تصور و درک نسبتا ساده‌ی انسان های نخستین شناخت درستی نداشته باشیم، پس شناخت درست و ژرفی از تصور و درک پیچیده‌تر ِ انسان در دوره‌ی تاریخی و پس از آن تا امروز را نیز نخواهیم داشت. همچنین شناخت ما از ساز و کار بدن انسان‌های نخستین و ساز و کار ارتباط آن‌ها با محیط طبیعی و جامعه‌ی همنوعان‌شان به درک ما از سطح پایه‌ای طبیعی انسان در طول تاریخ و جغرافیا و بازتاب آن در باورها و ادیان و رفتارهای انسان‌ها در طول تاریخ کمک می‌کند. این درک از ساحت طبیعی زیست انسان همراه با درک سطوح دیگر همچون ساحت های روانی، اجتماعی و فرهنگی می‌تواند به شناخت بهتر و کامل‌تر ما از نقش‌های منفعلانه و فعالانه‌ی انسان در اجتماع کمک‌های شایانی بکند.

 

از نکات مهمی که با مرور سرگذشت انسان در طول میلیون‌ها سال می توان دریافت این است که بشر، علیرغم تفاوت با طبیعت و دیگر جانوران، نه تنها بخشی از آنها بوده بلکه نسبت به پیوند خود با طبیعت و جانوران خودآگاهی زیادی نیز داشته است. این خودآگاهی در پیش-نمونه های اولیه‌ی دین بازتابیده است. مثلا در آنیمیسم (جاندار-انگاری)، هر جزئی از طبیعت جان یا روح ویژه‌ی خود را داشته. نخست برای هر درختی، حتی چند درخت یا جانور همنوع، یک روح مخصوص به آن‌ها تصور می شد؛ کم کم مفهوم روح ِ جداگانه‌ی هر نوع درخت یا جانور خاص شکل گرفت؛ و سرانجام روح درختان یا روح جانوران (روان ِ گیتی گِه‌اوش-اوروان در گات‌های زرتشت) که شکل تکامل یافته‌ی آنیمیسم بود. توتمیسم هم از نخستین پیش-نمونه‌های دین است که در آن انسان‌ها جانور یا گیاه خاصی را به عنوان نیای اولیه‌ی خود تصور می کردند و آن را بسیار محترم و مقدس می‌دانستند. همزمان مفهوم تابو را داشته‌ایم که طبق آن انسان‌ها از عنصری از طبیعت، جانوری ویژه، نام، آوا، کلمه و رفتاری خاص دوری می‌کرده‌اند، همچون خودداری از به کار بردن نام اعظم خدا در ادیان گوناگون، خودداری از کشتن گاو در میان هند و ایرانیان و زرتشتیان، یا خودداری از خوردن گوشت خوک در میان یهودیان، مسیحیان اولیه و مسلمانان. این تصورات در شَمَنیسم ادامه یافته که در آن مفاهیم آنیمیستی ارواح عناصر طبیعت، توتم‌ها و تابوها در نظام معنایی و آیینی منسجم‌تری بازتعریف شدند. شمنیسم در بررسی و فهم تاریخ ایران بسیار مهم است چرا که باورهای دینی مردم ایلام و میانرودان، وداهای هند و ایرانیان باستان، گات‌ها یعنی سرود‌ه‌های زرتشت، اوستا، و نقش و نگاره‌ها و متون باستانی ایران حاوی بعضی عناصر شمنی همچون احترام به روح جهان (روان گیتی/گئوش-اوروان)، نمادها یا ارواح طبیعت (ایزدان و امشاسپندان)، گوهر/روح خرد (اهورامزدا) می باشند. درک شمنیسم هند و ایرانی و آسیای میانه و پیوند آن با شمنیسم بومیان آمریکا (پیشتر معروف به سرخپوستان) از مهم ترین الزامات برای درک ریشه‌ها، بن‌مایه‌ها و سرشت‌ حوزه‌ی فرهنگی و تمدنی ایران است.

 

پیوند انسان با طبیعت و جانوران در نخستین ابیات شاهنامه نیز به روشنی دیده می‌شود. چنان که می‌دانیم شاهنامه با نام خداوند جان و خرد آغاز می‌شود که اتفاقا معانی ژرف و چندلایه‌ای دارد و متاسفانه به درستی کاویده نشده است. در اندیشه‌ی ایرانیان باستان خداوند نام ویژه‌ای که همگان بدانند ندارد. در خود شاهنامه، فریدون، که شکست‌دهنده‌ی ضحاک و از پدران بنیانگذار ایران است می‌گوید:

 

به آن برترین نام یزدان پاک

به رخشنده خورشید و بر تیره خاک 

 

این بیت بسیار مهم است. فریدون هم به برترین نام خداوند سوگند می‌خورد که برای همه‌گان ناشناخته است چرا که برخلاف بسیاری از ادیان و مردمان دیگر، برای ایرانیان باستان خداوند بیش از آن که تشخص داشته باشد و یک شخصیت بسیار قدرتمند کیهانی باشد یک ذات و وجود جاری و ساری در طبیعت بوده و در مواردی با خود طبیعت همسان یا یکسان دانسته می‌شده. نک: کیخسرو کشاورز. مزدا خدا نیست، بنیان آفرینش است. همچنین فریدون به خورشید و خاک سوگند می‌خورد. خورشید همان مهر/میترا ایزد مهر، خورشید، قانون، پیمان، پیمانه/سنجش/اندازه‌گیری، باران، برکت، نگهبان و حافظ و حامی چراگاه‌ها و کشتزارها و سرزمین‌های آریایی و ایران است و سوگند فریدون به خورشید و خاک پیوند ایزد مهر/خورشید با خاک و سرزمین و کشور را نیز نشان می‌دهد. پس به نظر می‌رسد که ايرانيان باستان به ایران نیز سوگند می‌خوردند و آن را ورجاوند و مقدس و اهورایی می‌دانستند. 

 

علاوه بر این‌ها، در تاجیکستان به جای ماشالله می‌گویند "نام ِ خدا". همچنین سده‌ها است پارسی‌زبانان گفتار یا نوشتارشان را با این گزاره می‌‌آغازند: به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان. خود واژه‌ی خداوند نام آفریننده‌ی جهان نیست. خدا یا خداوند از واژه‌ی خودای/خوتای/خَدای در زبان پارسیگ/پهلوی ساسانی می‌آید که به معنای دارنده/دارا/صاحب/مالک است. این واژه در واژه‌های کدخدا( صاحب خانه، سرپرست روستا) و ناخدا( ناو-خدا، سرپرست/فرمانده‌ی ناو/فرمانده‌ی کشتی) دیده می‌شود. 

در شاهنامه نیز خداوند به معنی دارنده و صاحب به کار برده شده، برای نمونه، در شاهنامه رستم خداوند رخش نامیده شده:

 

فرستاده گفت ای خداوند ِ رخش

به دشت آهوی ناگرفته مَبخش 

 

برای همین به آفریننده‌ی جهان می‌گفتند خدا یعنی مالک و فرمانروای جهان. در جهان‌بینی شاهنامه، خداوند پادشاه جهان است و پادشاه نیز خداوند کشور:

 

جهاندار نپسندد از ما ستم 

که ما شاد باشیم و دهقان دُژَم

 

می‌بینیم که آفریننده‌ی جهان، جهاندار یعنی پادشاه و فرمانروای جهان نامیده شده که اگر مردمان از پادشاه‌شان خشنود نباشند پادشاه را داوری و مجازات خواهد کرد.

 

نوه‌ی فریدون یعنی منوچهر پیشدادی در شاهنامه نیز چنین خود را معرفی می‌کند:

 

خداوند شمشیر و زرّینه‌کفش 

فرازنده‌ی کاویانی درفش 

 

 منوچهر خود را دارای شمشیر معرفی می‌کند که یعنی کسی که جنگاور و پهلوان است. همچنین فرازنده‌ی کاویانی درفش یعنی نگهبان میراث کاوه‌ی آهنگر است که معانی ژرف و مهمی دارد. درفش کاویان نماد مفاهیم گوناگونی است:

- نماد مردمی است که از ضحاک ستم دیده‌اند. 

- نماد پیشه‌وران/صنعتگران است. 

- نماد علم و صنعت و تکنولوژی و پیشرفت است. 

- نماد کشاورزان است. درفش کاویان را درفش گاویان نیز نامیده‌اند و گاو نماد کشاورزی و برکت و آبادانی است. 

- نماد شبانان و گله‌داران و گاوداران است.  

- نماد زندگی است. گاو از گِئو در اوستایی می‌آید و همریشه با گایا ایزدبانوی زمین در یونان باستان، Geo به معنی زمین و Gene/ژن به معنی تخمه در انگلیسی، زن/زندگی/زایش/زاییدن/گیاه/گیتی/گیهان در پارسی، و ژن/گیان/ژیان در کُردی است. نک: بهرام بیضایی. درخت زندگی

- نماد برپا بودن پادشاهی یا حکومت ضد ضحاکی است:

 

چو ضحاک شد بر جهان شهرْیار

بَر(ا)و سالیان انجمن شد هزار 

نهان گشت کردار فرزانگان 

پراگنده شد کام دیوانگان 

هنر خوار شد جادویی ارجمند

نهان راستی آشکارا گزند 

شده بر بدی دست دیوان دراز

ز نیکی نبودی سخن جز به راز 

 

ضحاک نماد ستمگری، حذف و سرکوب فرزانگان و نخبه‌گان، جادوگری، دیوانه‌گی، دیو-خویی و بدی‌های گوناگون است. بنابراین پادشاهی که مدعی باشد فرازنده‌ی درفش کاویان است یعنی متعهد شده که اندیشه و گفتار و کردار ضحاکی نداشته باشد و آنها را رواج ندهد. درست برخلاف ضحاک، چنین پادشاهی متعهد می‌شود که گفتار و سیاست‌گذاری و کردارش در راستای دادگری، گسترش فرزانگی، توانمندسازی فرزانه‌گان و نخبه‌گان، علم و دانش و هنر و صنعت، خردورزی و دانایی، مردم‌دوستی، مردم‌گرایی، مردم‌پروری و مردمی باشد. چنان که در پادشاهی انوشیروان دادگر آمده:

 

همه مردمی باید و راستی 

نباید به کار اندرون کاستی 

 

"راستی" ترجمه‌ای از "اَشا" Asha در اوستایی است که به معنای قانون، داد، هنجار، عُرف، نظم، هماهنگی، سنجیده‌گی، درستی و راستی است. 

 

هر آنکس که باشد از ایرانیان

ببندد بدین بارگه بر میان

 

هر کس با آرمان‌ها، اهداف و سیاست‌های بارگاه و دربار من همسو و موافق است بیاید و به تخت و دولت یا به اصطلاح امروز کابینه‌ی من بپیوندد. 

 

بیابد ز ما گنج و گفتار نرم

چو باشد پرستنده با رای و شرم

 

کسی که با رای و خرد و فروتنی به وظایفی که به او می‌سپاریم عمل کند دستمزد و تشویق شایسته دریافت خواهد کرد. 

 

چو بیداد جوید یکی زیردست

نباشد خردمند و خسروپرست

 

یعنی هر کس از درباریان و نظامیان اگر بیدادگری کند نه خردمند است و نه شاه‌دوست و پادشاهی‌خواه!

 

مکافات یابد بِدان بد که کرد

نباید غم ناجوانمرد خوَرد

 

اگر کسی بدی و قانون‌شکنی کند بی‌گمان پاداَفرَه و مجازات‌اش را خواهد دید بدون چشم‌پوشی و بخشش بی‌جا. 

 

شما دل به فرمان یزدان پاک

بدارید وَز ما مدارید باک

 

فرمان یزدان یعنی قوانین حاکم بر جهان از قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی تا قوانین دینی و اخلاقی و قوانین کشوری و لشکری و عُرف عمومی. 

 

که اویست بر پادشا پادشا

جهاندار و پیروز و فرمانروا

 

اشاره به خداوند که پادشاه پادشاهان، شاه شاهان و شاهنشاه جهان است. 

 

فروزندهٔ تاج و خورشید و ماه

نماینده ما را سوی داد راه

 

داد در زبان‌های اوستایی و پارسی باستان به معنی قانون بوده و بعدتر برای اشاره به دادگری و عدالت و انصاف نیز به کار رفته. مفهوم داد چنان که در بالا به آن اشاره شد مترادف با راستی نیز هست. 

 

جهاندار بر داوران داور است

ز اندیشهٔ هر کسی برترست

 

اینجا به زیبایی خداوند داور داوران و سرور داوران نامیده شده. طبق ابیات بالا و ابیات دیگر شاهنامه به نظر می رسد که در فلسفه‌ی سیاسی شاهنامه و ایران باستان اگرچه جایگاه پادشاه پایین‌تر از فرمان‌ها/قوانین فیزیک و شیمی و ریاضی حاکم بر جهان است ولی از نظر سیاسی جایگاه او بالاتر از نهاد دادگستری دانسته می‌شود. این برتری جنبه‌ی معنوی و نمادین هم دارد چرا که به گواهی اسناد و مدارک تاریخی اگرچه پادشاه همواره به مجلس مهستان یعنی انجمن بزرگان کشوری و لشکری پاسخ‌گو است ولی طبق اختیاراتی که از مجلس مهستان دریافت می‌کند در مواقع لازم می‌تواند داوران را نیز داوری کند. چنان که در زمان هخامنشیان وقتی یک قاضی به نام چیسمنه (سیسامنس) رشوه گرفته بود به فرمان کمبوجیه دوم 

پوست بدن‌اش را کندند و بر صندلی‌ قضاوت‌اش گذاشتند. سپس کمبوجیه به پسرش که بر جای او بر مسند قضاوت نشسته بود گفت: "هر زمان میخواهی حکمی صادر کنی به این مسند بنگر." (والتر هینتس. داریوش و ایرانیان. ترجمه پرویز رجبی. نشر ماهی، چاپ دوم. ص ٣١١).

 

در بخش‌های بعدی به مفهوم داد یعنی قانون و فلسفه‌ی شهریاری و ارتباط آن‌ها با معنا و مفهوم ایران به عنوان یک ملت-کشور و یک حوزه‌ی تمدنی و فرهنگی گسترده بیشتر خواهیم پرداخت. 

 

نکته: روش نوشتاری و ویراستاری که در این مقاله می‌بینید از سوی خود نگارنده، آرش فرهادی، انجام شده و روش پیشنهادی او برای نگارش پارسی است. نگارنده باور دارد نگارش پارسی باید به گونه‌ای باشد که کسانی که می‌خواهند زبان پارسی را بیاموزند، به ویژه ناایرانیان، بتوانند بخش‌های گوناگون یک واژه را از هم تشخیص دهند و بدون نیاز مبرم به اِعراب‌گذاری بتوانند به آسان‌ترین شکل یک نوشته‌ی پارسی را بخوانند. البته نگارنده از نظرات و پیشنهادهای سازنده استقبال می‌کند. 

 

پایان بخش ٢

دنباله دارد

 

تماس با نگارنده:

ArashFarhadi9@gmail.com 


No comments:

Post a Comment

نقشۀ ایران: گربه یا پلنگ!؟ - آرش فرهادی

بارها شنیده‌ایم که می‌گویند از نقشه‌ی ایران بزرگ هخامنشی فقط یک گربه باقی مانده‌ است. بعضی‌ها هم این واژه‌ی گربه را با لحن تحقیرآمیزی برای ن...