به قلم: آرش فرهادی
(کارشناس ارشد ادب و هنر)
* این مقاله، پاسخ به همه ی ایرانیان غیرمسیحی است که
پیام تبریک کریسمس منتشر کرده و کریسمس را جشن گرفته اند.
** ترجمه ی بخش هایی از کتاب عهد عتیق/تورات و عهد جدید و انجیل ها توسط نگارنده از روی ترجمه ی انگلیسی شاه جیمز انجام شده. این ترجمه از کهن ترین و سنتی ترین ترجمه ها به زبان انگلیسی و از قابل اعتمادترین و رایج ترین ترجمه ها در کلیساهای جهان است.
پیشگفتار
در سال ٢٠٢١، پیش از کریسمس در جمعی دوستانه،
بعضی از ایرانیان مقیم کانادا خاطرات کریسمس شان را تعریف می کردند. بانویی به نام لی لی نبوی خاطره ای جالب
درباره ی کریسمس تعریف کرد که جرقه ی نوشتن مقاله ای که می خوانید را در ذهن
نگارنده روشن کرد. ایشان تعریف کرد وقتی تازه به کانادا آمده بودند، نزدیک به
کریسمس با این که خودش علاقه و باوری به برگزاری جشن کریسمس نداشت، برای اینکه
نظرش را به فرزندش تحمیل نکند درباره ی برگزاری کریسمس با او مشورت کرد تا اگر
کودک اش علاقه دارد به خاطر او تزئینات کریسمس را انجام دهد. فرزندش گفت:
"شما به ما یاد داده اید اگر به چیزی باور نداریم آن را انجام ندهیم، حتی اگر
دیگران انجامش دهند. الان هم ما که مسیحی نیستیم تا کریسمس را جشن بگیریم، چنان که
تولد هیچ پیامبر دیگری را جشن نمی گیریم!" به گفته ی آن بانو، هیچ گاه نیز
کریسمس را جشن نگرفتند و نه تنها از کارشان پشیمان نشدند بلکه همیشه از آن به
عنوان یک کار درست و عادی یاد می کنند. سخن آن کودک هنوز در گوش
نگارنده طنین انداز است و متعجب است آیا نکته ای که آن کودک ایرانی مهاجر، به طور
غریزی و از ته قلب خود، دریافته بود آنقدر پیچیده و ژرف است که دریافتن آن گاهی
برای بعضی از ما بزرگسالان سخت و ناممکن می نماید!؟
مقاله ای که می خوانید
درباره ی ریشه های نمادین، آیینی، استوره ای و تاریخی کریسمس و یلدا/شب چله، بنیان
ها و دلالت های دینی یهودی و مسیحی کریسمس، تلاش مسیحیان برای ترکیب آن با جشن سال
نو میلادی، زایش و پرورش شخصیت بابانوئل/سانتا در آن، روند تبدیل کریسمس به صنعت
مدرن فروش اجناس و اسباب بازی، تلاش برای قالب کردن آن به عنوان جشنی همگانی و صادر
کردن آن به عنوان نماد مدرنیت و فرهنگ غرب، دلالت های ضد انسانی و ضد ایرانی آن، و
دلایل مقاومت غیرمسیحیان به ویژه ایرانیان به عنوان وارثان اَبَرتمدن بزرگ ایرانی
در برابر آن است. همچنین نگارنده، با اتکا بر فلسفه ی اراده ی آزاد انسان ها بیان
خواهد کرد که هیچ یک از ما ناچار نیستیم یک جشن مذهبی همچون کریسمس را به عنوان
جشنی همگانی بپذیریم، می توانیم آن را برگزار نکنیم و به هم تبریک نگوییم، و می
توانیم در برابر قالب شدن آن به عنوان یک جشن همگانی مقاومت فرهنگی کنیم. اگرچه
کریسمس مانند گذشته، همچون یک جشن مذهبی برای مسیحیان در کنار جشن ها و آیین های
ملل و ادیان دیگر می تواند وجود داشته باشد.
ظهور مسیحیت
مسیحیت در آغاز، پیش از رسمیت یافتن و کشتار
و تبعید و سرکوب گنوسیان توسط مسیحیان رسمی روم، برگرفته از آیین ِ مِهر ِ مغان،
عرفان مصری/یهودی/هند و ایرانی، فلسفه ی یونانی و استوره های مردمان جهان بود که
نشانه هایی از آن ها هنوز در بندهایی از انجیل یوحنا و انجیل توما
دیده می شود (منابع برای مطالعه ی بیشتر: محمد مقدم. جستار
درباره ی مهر و ناهید؛ فرانتز کومون. دین مِهری؛ مارتین ورمازرن. آیین
میترا). در انجیل یوحنا، عیسا خود را برابر و "یگانه با
خدا" معرفی کرده (انجیل یوحنا 10:30) و در انجیل توما می گوید:
"چون پرسند کیستید؟ گویید: از نور مطلق قائم به ذات که ما فرزندان اوییم. وگر
گفتند چگونه شما را توان شناخت؟ گویید از جنبش و آرامش و آرامش و جنبش!" (انجیل توما 50). انجیل یوحنا با افزوده ها
و اما و اگرهایی به عهد جدید مسیحیان راه یافت چون الوهیت مسیح در تثلیث را
تایید می کرد. ولی انجیل توما ژرف تر، عرفانی تر، شرقی تر، و مهرآیین تر از
آن بود که بگذارند، پس همان آغاز، کشیشان نخستین از عهد جدید حذفش کردند و
قرن ها ناشناخته ماند تا آنکه سال 1945 از زیر خاک سر برآورد! طی نخستین دهه های
میلادی، مسیحیت یهودی توسط پطرس-کلیددار بهشت در اورشلیم و مسیحیت رومی با سفرهای
تبلیغی پولس رسول، که یهودی-رومی بود، رشد کرد. سپس با بشارت های میسیونر/مبلغ های
مذهبی مسیحی به اطراف جهان صادر شد، چنان که عیسا "پادشاه یهود" به
حواریون اش فرمان داده بود: "پادشاهی و قدرت در آسمانها و زمین به من داده
شده است. بروید و همه ی ملت ها را حواری/دنباله رو خود سازید. سپس آنها را به نام
پدر، پسر و روح القدس غسل تعمید دهید، و چنان که من به شما فرمان داده ام، شما نیز
به آنها فرمان دهید" (انجیل متی ٢٨: ١۶ تا ٢٠). مسیحیت کم کم با
کلیساهای خانگی و سپس با غسل تعمیدهای گروهی و ساختن کلیسا در سرتاسر امپراتوری
روم و نیز با بعضی تفاوت های الهیاتی و آیینی در ارمنستان، به عنوان بخشی از
شاهنشاهی ایران، بیش از پیش گسترش یافت چنان که مسیحیان رومی بسیاری به درون
مرزهای شاهنشاهی ساسانی مهاجرت کرده و در دربار ساسانیان نیز نفوذ کردند تا آنجا
که شیرین همسر خسروپرویز یک مسیحی یعقوبی بود و خود خسروپرویز نیز "خود را
حامی دین مسیح معرفی کرد" (شروین وکیلی. تاریخ ِ
نهاد در عصر ساسانی 825). یک بار هم در زمان خسرو پرویز در اورشلیم، که
تازه به خاک ایران پیوسته بود و توسط سه فرماندار تبرستانی/طبرستانی اداره می شد، برای
تسلط بر اورشلیم، مسیحیان پرچم شورش برداشتند که آتش غائله شان توسط سردار ایرانی
شهربراز خاموش شد؛ اگرچه شاید گدازه هایی از آن زیر خاکستر باقی ماند تا مسیحیان
بعدتر انتقام خود را از ایران و ایرانی بگیرند! از قضا، پیکر بی جان یزدگرد سوم در
مَرو سر از دستان یک اسقف مسیحی نستوری به نام ایلیا در می آورد به عنوان نخستین
کسی که به همدینان اش بشارت می دهد که " شاه پارسیان کشته شده" (طبری. تاریخ طبری، ج 4، 2146).
بیراه نیست اگر بگوییم در زمان ساسانیان نفوذ الهیات و آیین های سامی یهودی و
مسیحی در میان مردم یکی از ریشه ها و زمینه های تضعیف مقاومت ملی و مذهبی بعضی از
مردم و بزرگان، خیانت آنها به ایران در برابر اعراب، و آسیب پذیری در برابر اسلام
بود.
چکیده ای از ریشه ها و تاریخچه ی کریسمس
کریسمس و مهرپرستی/میتراییزم
کریسمس در اصل ملغمه ای از چند جشن و آیین و باور کهن است. یکی از آنها باور به 'زایش ایزد مِهر/میترا یا همکار و دستیار او خورشید شکست ناپذیر 'از صخره یا آب، همچون طلوع خورشید از کوه یا دریا' در شب یلدا/شب چله است (شروین وکیلی. پادکست زروان). در این شب، مهرپرستان و ایرانیان پیروزی نور بر تاریکی را جشن می گرفتند چنان که از پایان این شب، کم کم روزها بلندتر می شوند و همچون پیروزی تدریجی نور بر تاریکی در دل زمان به پیش می روند. در بعضی از دیوار-نگاره های مهرابه/مهراب های مهرپرستان، مهر/میترا همراه با دو همزادش از یک درخت کاج یا سرو زاده می شود، که ممکن است بیننده را به یاد بنیانگذار جشن مهرگان، فریدون بیندازد.
در شاهنامه، فریدون همراه با دو برادرش به نبرد ضحاک می رود و شکست اش می دهد و او را در کوه دماوند به زنجیر می کشد. دو همزاد مهر، شب و روز و یا خورشید و ماه دانسته شده اند. (دیوید اولانسی. پژوهشی نو در میتراپرستی؛ مارتین ورمازرن. آیین میترا). جالب اینکه ضحاک نیز در آخرالزمان زنجیرهایش را پاره خواهد کرد و دوباره به جهان و جهانیان خواهد تاخت و ستم ها خواهد کرد، همچون تاریکی که شش ماه پس از زایش مهر/میترا یا خورشید، دوباره پیروزی تدریجی خود بر نور و خورشید را آغاز می کند. از دیرباز، در شب یلدا، شب زایش مهر/میترا/خورشید، مردمان کنار هم گرد می آمدند و با خوردن و نوشیدن و سرود و رقص و مهر و دوستی تا صبح بیدار می ماندند و نور امید برای مبارزه با تاریکی و سرمای روزافزون زمستان را در دل خود می افروختند (هاشم رضی. گاهشماری و جشن های ایران باستان 556-553). در ایران باستان، دست کم چهار بار آغاز سال جشن گرفته می شد که هر کدام آغاز یکی از چهار فصل بود، که البته نوروز و مهرگان مهم تر از بقیه بودند. شب یلدا/شب چله آغاز سال سرما بود و به گفته ی کوروش نیکنام، شاید نام یلدا نیز از واژه ی اوستایی "سردَه" یا "یَردَه" آمده باشد که به معنی "سر ِ سال،" "آغاز سال" بوده است. طبق این فرضیه، واژه ی اوستایی "یَردَه/یَردا" به واژه ی "یلدا" تبدیل شده که اتفاقا در زبان سریانی به معنی "زایش" بوده و با واژه های تولد و میلاد نیز همریشه است (کوروش نیکنام. یلدا، سرده، سرده). گفتنی است که "شب یلدا" را "جشن میلاد اکبر" نیز نامیده اند چون از این شب به بعد، نور افزونی می یابد. (ابوریحان بیرونی. آثار الباقیه 331)
ریشه های کریسمس در اسکاندیناوی
از ریشه های دیگر کریسمس، جشن کهن یول Yule/Jul نزد مردمان اسکاندیناوی است که درست در شب یلدا برگزار می شد. در این جشن، کُنده ی خشک درخت بزرگی را به آتش می کشیدند، گِرد ِ آن به شادخواری و پایکوبی و دست افشانی می پرداختند، تا طلوع خورشید بیدار می ماندند، و باور داشتند به تعداد جرقه هایی که از آتش بیرون بجهد به همان تعداد در سال آینده فرزندان و چارپایان سالم و سرحال در میان آنها زاده خواهند شد. (Yule. Wikipedia)
در امپراتوری روم نیز جشن هایی کمابیش مشابه در آغاز زمستان برگزار می شد. خود کریسمس هم درست شب یلدا جشن گرفته می شد، اگرچه بعضی از مسیحیان با آن مخالف بودند چون از نگاه آنها با جشن های مشرکان و کافران کهن مشابه و مرتبط بود! بعدها پس از اصلاحات گاهشماری زمان گریگور در قرن 16 میلادی، به خاطر اشتباه در محاسبه ی روزها، کریسمس به شب ٢۵ دسامبر منتقل شد و بعدها با این که فهمیدند اشتباه کرده اند ولی همچنان به اشتباهشان، یعنی جشن گرفتن کریسمس در شب ٢۵ دسامبر به عنوان جشن زایش مسیح ادامه دادند، و تا روزگار ما نیز هنوز چنين است.
سانتا کلاس/ بابانوئل
گویا کهن ترین نشانه های مربوط به بابانوئل
یا سانتا کلاوس را در قرن ١٣ میلادی در زبان آلمانی می توان یافت جایی که او را
سینترکلاس Sinterklaas می
نامیدند همچون خلاصه شده ی نام سنت نیکلاس/قدیس نیکلاس Sint
Nikolaas در آلمانی که همان
Saint Nicholas در زبان انگلیسی است. سنت نیکلاس یک مسیحی یونانی بود که در شهر پاتارا
زاده شده و در شهر میرا/دمره در ترکیه ی کنونی زندگی کرده و از دنیا رفته بود.
البته سر اینکه جسد نیکلاس کجا دفن شده اختلافاتی هست چنان که روایتی می گوید
استخوان های او طی یک ماموریت تکاوری یا، به روایت مسیحیان، "دزدی مقدس"
توسط مسیحیان ربوده شده و در شهر بَری در جنوب ایتالیا دفن شده، ولی دولت ترکیه
مدعی است که استخوان های نیکلاس در شهر دمره ی ترکیه دفن است، احتمالا چون اگر در
ترکیه باشد برای توریسم ترکیه بهتر است!
اگرچه منابع تاریخی خلاف این را نشان می دهند، طبق روایتی، سنت نیکلاس در سال 325 میلادی در نخستین شورای نیقیه حاضر بود و هوادار سرسخت تثلیث، یعنی الوهیت پدر، پسر و روح القدس، بود و برای همین هم طی مناظره، سیلی محکمی به آریان زد چون آریان هوادار یگانگی خدا و عدم الوهیت عیسا بود. به هر روی، در شورای نیقیه، هواداران تثلیث، سیلی محکمی به مخالفان شان زدند و نمایندگان مسیحیتی شدند که در جهان حاکم شد.
معروف است که نیکلاس بسیار ثروتمند بود و یک روز متوجه شد که مردی از روی فقر و بدهکاری ناچار است دخترانش را به روسپی گری وادار کند. نیکلاس به طور ناشناس کیسه های پول بر سر راه یا در خانه ی مرد انداخت و بدین ترتیب دخترانش از روسپی گری نجات پیدا کردند. سرانجام مرد متوجه شد که نیکلاس به او کمک کرده و به پای او افتاد. نیکلاس تاکید کرد کسی از این ماجرا خبردار نشود ولی، طبق معمول داستان ها، بالاخره مردم متوجه شدند و نیکلاس به خاطر این کار ِ خیر و نیز برخی کرامات و معجزات دیگر به سنت نیکلاس "شگفتی ساز" Nicholas the Wonderworker معروف شد تا جایی که مسیحیان باور داشتند استخوان هایش پس از مرگ نیز شفا می دهد. از معروف ترین معجزات او می توان به اینها اشاره کرد: نجات جان سه سردار رومی که بی گناه محکوم به اعدام شده بودند از طریق ظاهر شدن در رویا به قاضی پرونده و امپراتور کنستانتین؛ فروخواباندن توفان دریا و نجات جان مسافران کشتی یی که نیکلاس با آن در حال سفر زیارتی به سرزمین موعود/اورشلیم بود؛ نجات جان سه سرباز بی گناه؛ زنده کردن سه کودک کشته شده در قحطی که برای فروخته شدن به جای گوشت توسط یک قصاب کشته شده بودند؛ و شماری کرامات و معجزات دیگر. خلاصه این که او حامی قایقرانان و کشتیرانان، بازرگانان، کمانداران، دزدان توبه کرده، کودکان، آبجوسازها و آبجوفروش ها، قرض دهندگان پول، افراد مجرد، و دانش آموزان بود. سنت نیکلاس به خاطر مهربانی اش با کودکان، داستان های مربوط به دادن هدایا به کودکان و بزرگسالان از سوی او، و معجزاتی که انجام داده از ریشه ها و زمینه سازهای شخصیت سانتا کلاس/بابا نوئل و هدیه دادن اش به کودکان دانسته شده است. (St. Nicholas. Wikipedia)
قدیس نیکلاس
کریسمس در اروپا
در قرن شانزدهم میلادی، درخت کاج به عنوان نماد کریسمس از آلمان به فرانسه و کشورهای دیگر راه یافت. شماری از مسیحیان انگلستان به کریسمس علاقه داشتند و آن را جشن می گرفتند. البته به خاطر اینکه بعضی مسیحیان آن را جشنی مربوط به مشرکان و کافران باستان می دانستند مخالفت هایی با برگزاری آن وجود داشت؛ برای نمونه، در زمان فرمانروایی الیور کرامول (١۶۵٣ تا ١۶۵٨ میلادی) کریسمس ممنوع اعلام شد و خاطیان مجازات می شدند. تا آن که پس از او در زمان شاه چالز دوم، مردم او را تهديد کردند اگر نگذارد کریسمس را جشن بگیرند پادشاهی او را به رسمیت نخواهند شناخت. بالاخره شاه تسلیم شد و کریسمس بیش از پیش در انگلستان جشن گرفته شد. در کشورهای دیگر اروپایی نیز روند رشد و گسترش کریسمس با افت و خیزهایی مشابه همراه بود.
در سال ١٨۴٣ در انگلستان، هنری کول Henry Cole متوجه شد که اداره ی پُست تخفیف
ویژه ای دارد برای کسانی که بخواهند پیام تبریک کریسمس برای دوستان و آشنایان خود
بفرستند. پس در سال ١٨۴٣
با سفارش او نقاشی به نام جان کلکات هارسلی John
Callcott Horsley نخستین کارت پستال کریسمس را طراحی کرد که رویش نوشته بود:
A Merry Christmas and a Happy
New Year to You.
ترجمه: کریسمس و سال نو را به شما فرخنده
باد و شاد باش می گویم
(Sir Henry Cole and The First Christmas Card).
نخستین کارت کریسمس. طراح: جان کلکات
هارسلی در انگلستان، 1843
البته "نوشیدن شراب که روی کارت نقاشی شده بود مایه ی بحث و جدل های فراوانی شد، به ویژه که دختربچه ای در پیشزمینه ی نقاشی در حال نوشیدن یک نوشیدنی سرخ همچون شراب بود!" (A History of The Victorian Christmas Card. Richard Jones) از میان نخستین کسانی که به ارسال کارت کریسمس مبادرت ورزیدند می توان به ملکه ویکتوریا در قرن نوزدهم اشاره کرد که کارت پستال کریسمسی را برای یکی از بزرگان انگلستان فرستاد. نکته ی ظریف درباره ی کارت های تبریک کریسمس اولیه این است که به شکل اتفاقی، ناخوداگاه یا ماهرانه ای تبریک کریسمس و سال نو میلادی را با هم ترکیب کردهاند، همچون تلاشی برای این که کریسمس و جشن سال نو را با هم بیامیزند و کم کم کریسمس را جایگزین آن کنند. در ادامه ی مقاله در این باره توضیح دیگری نیز خواهد آمد.
دومین کارت کریسمس تاریخ. طراح: ویلیام ما اِگلی William Maw Egley در انگلستان، 1848
سال ١٨۴٣ همچنین سالی بود که در آن چارلز دیکنز داستان معروف "یک سرود کریسمس A Christmas Carol را منتشر کرد که داستان ثروتمند خسیسی به نام اسکروج بود که روح شریک از دنیا رفته اش بر او ظاهر می شود و او را به خاطر خسیس بودن و ظلم او نسبت به کارمندش سرزنش می کند و او را از عواقب این کار می ترساند. سرانجام اسکروج متوجه اشتباهاتش می شود و با هدیه دادن به کارمندش و در پیش گرفتن رفتار مهربانانه و عادلانه با او سعی در جبران گذشته می کند. داستانی که بعدها در کارتون زیبای والت دیزنی با عنوان "سرود کریسمس میکی Mickey's Christmas Carol (1983) جاودانه تر شد. پس از انتشار آثار کریسمسی دیکنز، در سال ١٨۵١ توسط هنری کول نمایشگاهی از کارت پستال در انگلستان برگزار شد که به معرفی و گسترش بیشتر کارت های کریسمس کمک شایانی کرد و این جریان به کشورهای دیگر از جمله آمریکا نیز راه یافت.
کریسمس در آمریکا
طی قرون 18 و 19 میلادی، اروپاییانی که نخست
با جنگ و تجاوز و خشونت و سپس با مهاجرت به قاره ی آمریکا رفته بودند کریسمس را،
احتمالا به عنوان نماد صلح طلبی شان(!)، به آنجا بردند. در سال ١٨٢٣، مدرس الهیات
و نویسنده ی آمریکایی به نام کلمنت کلارک مور
Clement Clarke Moore داستانی شعرگونه نوشت که با
اشاره اش به بابانوئل در آن رنگ و بوی دیگری به کریسمس داد. در این داستان،
بابانوئل از لوله ی دودکش به خانه ها می رفت و برای بچه ها هدیه می برد.
بندهای نخستین شعر کلارک مور:
"It was the night before
Christmas, when all through the house
Not a creature was stirring,
not even a mouse;
The stockings were hung by the
chimney with care,
In hopes that St. Nicholas soon
would be there..."
ترجمه:
شب کریسمس بود و همه در خانه/کسی جُم نمی
خورد حتی موش در لانه
از دودکش به خوبی، جورابا آویزان/چشم به راه سانتا، که بشه مهمان
در این دوران، بابانوئل در بعضی نگاره ها
سوار بر درشکه ای بود که توسط بوقلمونی
کشیده می شد.
پس از آن، نقاش آلمانی-آمریکایی به نام توماس نَست Thomas Nast طی سالهای 1890-1862 با نقاشی هایی همچون "شب کریسمس" و "نقاشی های کریسمس برای نوع بشر" نمادهای کریسمس و بابانوئل را بیش از پیش کامل کرد و رواج داد: تصویر پیرمرد سرخ پوشی که کوله پشتی بر دوش دارد و سوار بر درشکه ای که گوزن ها می کشند به خانه ها سر می کشد؛ هرچند بن مایه های نمادهای بابانوئل را در استوره هایی همچون ایزد مهر/میترای سرخ پوش، اودین-خدای جادو و جنگ و خرد نزد مردمان اسکاندیناوی، و یا در آیین های ایرانی کهن همچون عمونوروز یا پیروز/حاجی فیروز پیک نوروز می توان شناسایی و ردیابی کرد.
از میانه ی قرن هجدهم، اسبای بازی فروشان
دریافتند که اگر کسی با لباس و شمایل بابانوئل در فروشگاه شان باشد و با بچه ها
بازی کند، فروش شان بیشتر می شود. پس چنین کردند و چنان که مورخ آمریکایی استفان
نیسن باوم Stephen Nissenbaum گفته
است، "از آن
روز در ذهن بچه ها بابانوئل آن مرد پیری شد که در کارخانه ی اسباب بازی زندگی می
کرد." به گفته ی پژوهشگر فرهنگ عامه ی آمریکا آلن دوندس Alan
Dundes، "اتفاقا
دور از ذهن نیست که قدیس ملی آمریکا، سانتا کلاس، در فروشگاه زندگی کند، چون نماد
بازرگان-صفتی، سرمایه داری و پول-محوری ما است" (Pagan Origins of Christmas & Tradition History).
ولی، چرا
نباید کریسمس را جشن بگیریم یا تبریک بگوییم، به ویژه ما ایرانیان!؟
علیرغم آنچه درباره ی ریشه ها و تاریخچه ی
کریسمس گفتیم، و جدا از این که بسیاری از یهودیان و مسیحیان جهان انسان های شریفی
هستند، دیدیم که بیش از هر چیز،
کریسمس با عیسا، مسیحیت، صنعت چاپ و تبلیغات، فروش محصولات، و مدرنیته ی غربی
مرتبط است. کریسمس فعلی ارتباط مستقیم و چندانی با آن ریشه
ها، زیبایی ها و معانی ندارد. در لایه ی اجتماعی، کریسمس فعلی نوعی صنعت مدرن برای فروش اجناس است. کریسمس همچنین تبلیغ
یهودیت، مسیحیت و مدرنیته ی ضدانسانی غرب به شیوه ای ماهرانه است، چنان
که مسیحیت رسمی رومی هم چیزی نبود جز تبدیل خود-برتر-پنداری قوم یهود در عهد
عتیق به خود-برتر-پنداری مسیحی-رومی به عنوان "فرزندان برگزیده ی
خدا" (عهد جدید، غلاطیان 3:26) و استفاده از آن برای سلطه جویی و استثمار
جهان. این خود-برتر-پنداری به جایی می رسد که پطرس رسول به مسیحیان می گوید:
"شما نژاد برتر هستید [!]، روحانیون سلطنتی، امت مقدس تحت مالکیت خدا، تا
جلال و جبروت او را بر زمین اعلام کنید، او که شما را از تاریکی به درخشش خیره
کننده ی خود هدایت کرد" (عهد جدید، پطرس 1: 2:9).
ناگفته نماند که خود عیسا "مسیح"
نیز پادشاه یهود نامیده شده است و طبق انجیل ها به جهان آمده تا نخست به
عنوان مسیح (مسح شده و برگزیده از سوی خدا) پادشاه یهود شود و سپس فرمانروایی
یهودیان بر جهانیان را برقرار سازد. اتفاقا در عهد جدید نیز آمده که "یهودی
راستین کسی نیست که پدر و مادرش یهودی بوده و ختنه شده، بلکه یهودی راستین کسی است
که قلب و روحش را ختنه کرده باشد؛ برای چنین کسی حرف انسان ها ارزشی ندارد، چون رضایت
خدا برایش بالاترین چیز است" (عهد جدید، رومیان 29-28: 2). پس می
بینیم که مسیحی راستین همان یهودی راستین است.
در متن یونانی انجیل متی بخش ٢، بندهای ١ تا ١٢، سه مغ Magos که ستاره ی زایش عیسا را دنبال کرده اند به بیت لحم می رسند، محل زایش عیسا را پیدا می کنند، زانو زده هدیه هایشان را نثار او می کنند و او را پادشاه یهود می خوانند. ولی در ترجمه ی انجیل های امروزی و در جشن کریسمس، معمولا نام و جامه ی آن مغان، که به طور ضمنی مِهرآیین، زرتشتی یا ایرانی به نظر می رسند، را دگرگون کرده و آنها را سه شاه یا سه مرد دانا می نامند: ملکیور-شاه پارسیان، بالتازار-شاه عربها، و کاسپر-شاه هندیان. به هر روی، برخلاف تصور رایج، گنجاندن سه مغ در عهد جدید/انجیل از همان آغاز نیز تمسخر مغان بوده نه پاسداشت آنان، چون در داستان زاده شدن عیسا، سه مغ نزد "مریم باکره" می روند و زانو می زنند و هدایای خود را به "شاه یهودیان" پیشکش می کنند: یعنی تسلیم و خواری مغان ایرانی، یا مهرپرست، که دست کم یکی شان یعنی ملکیور شاه پارس و ایرانی بوده، در برابر عیسای ناصری "شاه یهودیان!". جالب این که بسیاری از پژوهشگران و ایرانیان با افتخار و هیجان ناشی از بی دانشی، این را افتخاری برای مغان/ایرانیان معرفی می کنند، بدون توجه به اینکه این مغان، چنان که خادمان در برابر شاهان زانو می زنند، در برابر عیسا زانو می زنند و به او هدیه/باج می دهند!؛ تصویری که برای مسیحیان تحقق یک پیشگویی است: "در آسمانها و زمین، همه ی باشندگان جهان در برابر نام عیسا به زانو درخواهند آمد" (عهد جدید. فیلیپیان 2:10). کریسمس نیز برای مسیحیان ابزاری برای نابود کردن فرهنگ ها و آیین های دیگر و با هزار شیوه به زانو درآوردن ملت ها در برابر عیسا و جشن زایش اوست.
کریسمس امروزی نه تنها رنگ و بویی از مغان و
ایران و مهرپرستی و زرتشت ندارد، بلکه با کندن درختان کاج برای کریسمس، وسیله ای
است برای نابودی طبیعت. کریسمس تبلیغ غربگرایی و غرب-گدایی و سفیر استعمار و
مدرنیته ی ضدانسانی غرب است با ماسک صلح و دوستی. در حالی که ایرانیان شب یلدا را
دارند که از نظر ستاره شناسی و گاهشماری در درست ترین زمان یعنی شب نخستین روز دی
ماه جشن گرفته می شود که از پایان آن شب، روزها کم کم بلندتر می شوند گویی به
تدریج بر تاریکی پیروز می شوند. یلدا مانند کریسمس نیست که به خاطر اشتباه تقویم
گریگوری، از شب یلدا و ٢١ دسامبر به شب ٢۵
دسامبر افتاده باشد. برخلاف کریسمس که جشنی مذهبی منحصر به مسیحیان و جشن زاده شدن
پادشاه قوم یهود برای سلطه گری بر همه ی ملت ها و امت های جهان است، جشن یلدا جشنی
آیینی و مردمی است که نه نشانی از برتری قومی بر قوم دیگر دارد، نه تبلیغ یک دین،
و نه صدور مدرنیته ی غربی ضدانسانی با ماسک و لباس صلح و دوستی. یلدا/شب چله، جشن
زایش مهر و دوستی و نور و گرمی و خلوص و برابری است که در آن مردمان گرد هم می
آیند تا با تقویت مهر و صمیمیت و همازوری و همکاری، نور امید را در دل شان روشن
نگه دارند در برابر سرما و تاریکی زمستان.
به نظر می رسد تلاش مسیحیان برای ادغام کریسمس با جشن سال نو و تبدیل کریسمس به یک جشن همگانی در عصر ما نیز در حال پیگیری شدن است، چنانکه هرگاه با برگزاری جشن کریسمس و تبریک آن از سوی غیرمسیحیان مخالفتهایی میشود، نخستین نقدی که وارد میکنند این است که کریسمس فقط یک جشن مذهبی مسیحی نیست بلکه یک جشن همگانی است، که البته سراپا دروغ است. معمولا هم به کسی که با کریسمس مخالفت می کند برچسب می زنند که مخالف پیشرفت، مدرنیت و شادی مردم است. انگار ما را مجبور کرده اند برای پیشرفت و مدرنیت و شادی حتما باید کریسمس را جشن بگیریم وگرنه عقب افتاده، ضد شادی و دشمن مردم محسوب می شویم. شنیده ام کسانی هم هستند که می گویند چون مخالف سرسخت هر گونه سوگواری اند پس طرفدار هر جشنی اند که با خنده و شادی مردم مرتبط است و هیچ اشکالی ندارد کریسمس را جشن بگیریم و تبریک بگوییم چون در آن شادی و خنده هست، به ویژه که حدود ۵ روز پس از جشن یلدا/شب چله است. این گونه عزیزان، که به تازگی بعضی از "هنرمندان" و "روشنفکران" و "ایران پژوهان" نیز به آنها اضافه شده اند، پیام هایی شتاب زده و نیندیشیده در فضاهای مجازی منتشر کرده اند و کریسمس را با شور و هیجان تبریک گفته اند. به این عزیزان می توان به طنز گفت که با این حساب، صرف نظر از عدم احتمال تاریخی وقوع آن، جشن ایرانی کُشی پوریم یهودی، جشن یادبود کشتار ده ها هزار ایرانی به دست یهودیان در زمان خشایارشای هخامنشی، که حدود ۵ روز پیش از نوروز است را نیز برگزار کنند، تا کلاه انسانیت و انسان گرایی و ایرانیت و ایران دوستی شان را بالاتر بگذارند؛ همچنین جشن های دیوالی هندیان، سال نوی چینی، گاوبازی اسپانیایی، و هر "جشن شاد" دیگری که در دنیا هست، تا خدای نکرده برخلاف "ارزش های جهانی" شان میان جشن ها و ادیان و مردمان گوناگون تبعیضی قائل نشده و از کاروان جهان-وطنی و گلوبالیزم شان عقب نیفتاده باشند!
یک بار هم در گفتگویی
درباره ی کریسمس، شخصی به من گفت نگاه کن، بعضی از کشورهای اسلامی یا عرب نشین نیز
شنبه و یکشنبه را تعطیل کرده اند و مقاومت در برابر چنین جریانی بی فایده است.
گفتم چه ربطی دارد؟ حتی اگر یک روز هم بخواهیم شنبه و یکشنبه را تعطیل کنیم، باز
هم تفنگ روی شقیقه مان نگذاشته اند که کریسمس را جشن بگیریم یا تبریک بگوییم. به
هرحال خوشبختانه هنوز نور خرد در بسیاری از مردم روشن است و مقاومتهایی در میان
مردم در برابر پذیرش کریسمس مسیحی وجود دارد. حتی در جوامع غربی نیز آنان که از
دانش و خرد بهره ای دارند، از شادباش کریسمس خودداری کرده، اگر به آنها تبریک
کریسمس گفته شود پاسخ متقابل مثبت نداده، و نهایتا فقط پیش از سال نو تعطیلات سال
نو را به دیگران تبریک می گویند. جای امید است که بتوان کریسمس را سر جای خودش
نشاند یعنی نگریستن به آن تنها به عنوان جشن مذهبی مسیحیان و عدم پذیرش قالب کردن آن
به عنوان جشنی همگانی.
آنان که می گویند کریسمس سرشار از نمادها و مفاهیم
و زیبایی های ایرانی و باستانی، همان یول اسکاندیناوی، یلدا و جشن پیروزی مهر بر
کین و نور بر تاریکی است، کافی است یکشنبه ها سری به کلیساها بزنند تا ببینند که در
آن ها کشیش بر منبر سخنی از حکمت مغان، عرفان گنوسی قرون نخستین میلادی، انجیل
توما، زایش نور و پیروزی نور بر تاریکی نمی گوید، بلکه هر هفته، موعظه می کند
که یک مسیحی مومن باید "بنده و برده ی عیسا" باشد چنان که پولسِ رسول
"برده ی عیسا مسیح" بود (عهد جدید. رومیان 1:1). به
کلیساها بروید تا ببینید سخنی نیست جز "فتح سرزمین موعود" و "نسل
کشی مقدس،" کشتار گروهی مردمانی که می خواهند در خانه و میهن خود، خدای شان را
به شیوه ی خود بپرستند نه خدای اسرائیل را که به قومش می گوید: "من آنها را
به تو تسلیم کرده ام، پس همه ی آنها را نابود کن!" (عهد عتیق. تثنیه
7:2). آری، هرگاه می توانید به کلیسا بروید و پیام خدای یهود و مسیح را بشنوید که
می گوید: "خدا سلطنت خواهد کرد، از نیل تا فرات و از فرات تا دورترین جاهای
جهان" (عهد عتیق. مزامیر 72:8). این همان خدایی است که می گوید:
"اینک من، خدای لشکرها، کمان عیلام و
مایه ی قوت ایشان را می شکنم. مردم
عیلام را به چهار جهت پراکنده می کنم طوری که هیچ کشوری نباشد که عیلامیان نزد
آنها پناهنده نشوند. واهل عیلام را پیش دشمنان جانی شان خوار می کنم. بر ایشان بلا و خشم خود
را وارد کرده و شمشیرها را در عقب ایشان می فرستم تا کاملا هلاک شان کنم. سپس پادشاه و بزرگان عیلام را نابود کرده و تخت حکومت
ام را در عیلام برپا خواهم نمود" (عهد عتیق. ارمیا 38-35: 49). جالب
توجه است که این تهدیدهای خدای اسرائیل زمانی به نگارش درآمده اند که شهر شوش، در سرزمین
عیلام، پایتخت باشکوه بزرگ ترین شاهنشاهی آن زمان یعنی هخامنشیان بوده است.
کسانی هم که فکر می کنند اینها در عهد
عتیق آمده و عیسا آمده تا عهد جدید و راه تازه ای را نشان دهد، این بند
از موعظه ی عیسا بالای کوه ِ تَبور، که بیانیه/مانیفست او دانسته می شود، شاید
برایشان روشنگر باشد: "گمان نکنید که آمده ام تا احکام شریعت موسی و پیامبران
را باطل کنم، بلکه آمده ام تا آنها را یک به یک انجام دهم. این جهان به پایان
نخواهد رسید مگر اینکه همه ی احکام شریعت انجام شود" (انجیل متی
19-18: 5). شریعتی که عیسا درباره اش سخن می گوید همان است که می گوید: "هر
کس روز شنبه کار کند باید اعدام شود" (عهد عتیق، خروج 35:2). و
چون یک نفر که روز شنبه کار می کرد را دستگیر می کنند، موسی از خدای اسرائیل می
پرسد با او چه کنیم؟ و خدا حکم می دهد: "یقینا باید سنگسار شود" و
"بنا بر حکم خدا، آن مرد را سنگسار کردند" (عهد عتیق، اعداد
36-35: 15). آنان که گمان می کنند عیسا پیام آور صلح است، کافی است به نص صریح سخن
خود عیسا گوش فرا دهند که از اعماق تاریخ به ما می گوید: "گمان نکنید آمده ام
تا صلح بر زمین بیاورم، چرا که برای آوردن صلح نیامده ام، بلکه برای کشیدن
شمشیر!" (انجیل متی 10:34). کشیدن شمشیر برای تحقق کدام
پیشگویی یا هدف؟ برای تحقق پیشگویی انبیای بنی اسرائیل علیه جهانیان به ویژه
ساکنان نیل تا فرات: "خداوند سوار بر ابرهای تندرو اَش بر مصر فرود خواهد آمد،
زَهره ی مردمان مصری را از ترس خواهد ترکاند، و بزرگان مصر را به لرزه خواهد
انداخت .. خداوند مردمان مصر را به جان هم انداخته، راه های نجات شان را خواهد بست
و حاکمی وحشی و بی رحم را بر آنها مسلط خواهد ساخت .. نسل فلسطینیان را با گرسنگی
و قحطی از روی زمین برخواهد انداخت .. دمشق دیگر شهر مسکونی نخواهد بود، بلکه به
فرمان خدا فقط انبوهی از ویرانه ها خواهد شد .. خداوند مادها را علیه بابِل
برخواهد انگیخت تا بر بابلیان یورش برده و بر نوزادان و کودکان شان نیز هیچ رحمی
نکنند .. خود خدا نیز علیه بازماندگان بابِل برخواسته، کشتارشان کرده و نسل شان را
بر خواهد کَند .. خداوند شُکوهِ شهر ِ بابِل را نابود کرده و آن را غیر قابل سکونت
خواهد کرد و در ویرانه های آن موجود زنده ای نخواهد زیست جز جانوران درنده ی
بیابان و جغدها و شغالان .. و در پایان جهان، همچون تحقق پیشگویی ها و کلام خدا،
مسیح با جامه ای خونین و دهها تاج بر سر ظهور خواهد کرد.. از چشمانش آتش می بارد و
با شمشیری که از دهانش بیرون می جهد همه ی ملت ها را خواهد زد؛ و همراه با سپاهیان
آسمانی اش همه ی پادشاهان و حاکمان را فروکوفته و بر آنها حکومت خواهد کرد.. سپس،
فرشته ی خداوند به بانگ بلند خواهد گفت: ای پرندگان آسمان، بیایید که خداوند ضیافتی
بزرگ برایتان آماده کرده؛ بیایید و از گوشت تن بی جان شاهان، سرداران، بزرگان، اسب
ها و سواران، و برده گان و آزادگان بخورید و خود را سیر کنید" (عهد عتیق.
اشعیا 24-13. ارمیا 51. عهد جدید. مکاشفه 19).
با این اوصاف، جای شگفتی
نیست که در سرودهای کلیسایی نیز دیگر چندان سخن از مهر و نور
شنیده نمی شود، بلکه بیش از هر چیز، سرودهایی
صرفا مذهبی، بردگی برای عیسا و جنگ و جهاد مقدس، و صد البته که در زَروَرَقی از
لبخند و موسیقی و هنرهای زیبای کلیسا!
در برابر این همه کین ورزی، جنگ افروزی، و
خوارکردن و کشتن انسان و انسانیت، بیایید از کسانی باشیم که جشن ها و آیین های
زیبای مردمی و کهن مان را زنده نگه می دارند و نیازی نمی بینند که برای شادی و مهر
و محبت و ارتباط با خدا/روح هستی، دست به دامان جشن ها و آیین ها و آموزه های
مذهبی بیگانگان شوند که پیروان آنها چیزی جز کینه و خشونت و ستم و آزار جهان و
جهانیان به آنها هدیه نکرده اند.
شب و روزتان پر از نور و نار و نیرو.
فرجام یافت با دانش و رامش.
آرش (علی) فرهادی پور
کارشناس ارشد ادب و هنر
٢۵ دسامبر ٢٠٢١ میلادی - تورنتو
منابع:
اولانسی، دیوید. پژوهشی نو در
میتراپرستی. ترجمه مریم مینی. چشمه،
1398.
بیرونی، ابوریحان. آثار الباقیه. ترجمه اکبر
داناسرشت. امیرکبیر، 1386.
طبری، محمد بن حریر. تاریخ طبری جلد پنجم. ترجمه ابوالقاسم پاینده.
اساطیر، ۱۳۶۲.
کومون، فرانتز. دین مِهری. ترجمه احمد
آجودانی. ثالث، 1386.
مقدم، محمد. جستار درباره ی مهر و ناهید.
هیرمند، 1385.
نیکنام، کوروش. یلدا و
Sαrәd &Yᾱrә.čαrәš (یلدا، سرده، سرده)،
ورمازرن، مارتین. آیین میترا. ترجمه بزرگ
نادرزاد. چشمه، 1387.
وکیلی، شروین. پادکست زروان نسک،
وکیلی، شروین. تاریخ ِ نهاد در عصر ساسانی.
نشر شورآفرین، 1397.
King James Bible. Proquest
LLC, 1996.
Jones, Richard. A History of
The Victorian Christmas Card,
https://www.london-walking-tours.co.uk/dickens-london/henry-cole-first-christmas-card.htm
Pagan Origins of Christmas
& Tradition History,
https://www.youtube.com/watch?v=i-ileaWlJS8&t=1691s
Sir Henry Cole and The First
Christmas Card,
https://www.london-walking-tours.co.uk/dickens-london/henry-cole-first-christmas-card.htm
St. Nicholas. Wikipedia,
https://en.wikipedia.org/wiki/Saint_Nicholas
The Gospel of Thomas,
http://gnosis.org/naghamm/gosthom.html
Yule. Wikipedia,
No comments:
Post a Comment