ریشه های استوره ای و تاریخی کریسمس و یلدا، و شباهت ها و تفاوت های آنها با یکدیگر
پیشگفتار
در سال ٢٠٢١، پیش از کریسمس در جمعی دوستانه، بعضی از ایرانیان مقیم کانادا خاطرات کریسمس شان را تعریف می کردند. بانویی به نام لی لی نبوی خاطره ای جالب درباره ی کریسمس تعریف کرد که جرقه ی نوشتن مقاله ای که می خوانید را در ذهن نگارنده روشن کرد. ایشان تعریف کرد وقتی تازه به کانادا آمده بودند، نزدیک به کریسمس با این که خودش علاقه و باوری به برگزاری جشن کریسمس نداشت، برای اینکه نظرش را به فرزندش تحمیل نکند درباره ی برگزاری کریسمس با او مشورت کرد تا اگر کودک اش علاقه دارد به خاطر او تزئینات کریسمس را انجام دهد. فرزندش گفت: "شما به ما یاد داده اید اگر به چیزی باور نداریم آن را انجام ندهیم، حتی اگر دیگران انجامش دهند. الان هم ما که مسیحی نیستیم تا کریسمس را جشن بگیریم، چنان که تولد هیچ پیامبر دیگری را جشن نمی گیریم!" به گفته ی بانو لی لی، هیچ گاه نیز کریسمس را جشن نگرفتند و نه تنها از کارشان پشیمان نشدند بلکه همیشه از آن به عنوان یک کار درست و عادی یاد می کنند. پاسخ بی آلایش آن کودک مهاجر هنوز در گوش نگارنده طنین انداز است و می تواند زنجیره ای از پرسش ها را برای ما ایجاد کند: آیا کریسمس فقط یک جشن دینی برای مسیحیان است یا یک جشن غیرمذهبی همگانی؟ آیا ما فقط زمانی باید جشنی را برگزار کنیم که به معانی تاریخی، دینی و آیینی آن باور داشته باشیم؟ آیا برگزاری کریسمس توسط ما ایرانیان غیرمسیحی نشان این است که به جنبه های مسیحی کریسمس ایمان آورده ایم؟ آیا کریسمس و یلدا با هم در تضاد و تقابل اند یا در کنار یا امتداد یکدیگر؟
مقاله ای که می خوانید درباره ی ریشه های نمادین، آیینی، استوره ای و تاریخی کریسمس و یلدا/شب چله، زایش و پرورش شخصیت بابانوئل/سانتا در آن، تلاش مسیحیان برای ترکیب آن با جشن سال نو میلادی، روند تبدیل کریسمس به صنعت مدرن فروش اجناس و اسباب بازی، تلاش برای غالب کردن آن به عنوان جشنی همگانی و صادر کردن آن به عنوان نماد مدرنیت و فرهنگ غرب، بنیان ها و دلالت های دینی مسیحی کریسمس، و دلالت های آن برای ما ایرانیان است.
ظهور مسیحیت
مسیحیت در آغاز، پیش از رسمیت یافتن و کشتار و تبعید و سرکوب گنوسیان توسط مسیحیت رسمی روم، برگرفته از آیین ِ مِهر ِ مغان، عرفان مصری/یهودی/هند و ایرانی، فلسفه ی یونانی و دیگر استوره های جهان بود که نشانه هایی از آن ها هنوز در بندهایی از انجیل یوحنا و انجیل توما دیده می شود (منابع برای مطالعه ی بیشتر: محمد مقدم. جستار درباره ی مهر و ناهید؛ فرانتز کومون. دین مِهری؛ مارتین ورمازرن. آیین میترا). در انجیل یوحنا، عیسا خود را برابر و "یگانه با خدا" معرفی کرده (انجیل یوحنا 10:30)* و در انجیل توما می گوید: "چون پرسند کیستید؟ گویید: از نور مطلق قائم به ذات که ما فرزندان اوییم. وگر گفتند چگونه شما را توان شناخت؟ گویید از جنبش و آرامش و آرامش و جنبش!" (انجیل توما 50). انجیل یوحنا به دلیل اینکه الوهیت مسیح در تثلیث را تایید می کرد با افزوده ها و اما و اگرهایی به عهد جدید مسیحیان راه یافت. ولی انجیل توما عرفانی تر، شرقی تر، و مهرآیین تر از انجیل یوحنا بود، پس همان آغاز، کشیشان نخستین از عهد جدید حذفش کردند و قرن ها ناشناخته ماند تا آنکه در سال 1945 از زیر خاک سر برآورد! طی نخستین دهه های میلادی، مسیحیت یهودی توسط پطرس-کلیددار بهشت در اورشلیم و مسیحیت رومی با سفرهای تبلیغی پولس رسول، که یهودی-رومی بود، رشد کرد. سپس با بشارت های میسیونر/مبلغ های مذهبی مسیحی به اطراف جهان صادر شد، چنان که عیسا "پادشاه یهود" به حواریون اش فرمان داده بود: "پادشاهی و قدرت در آسمانها و زمین به من داده شده است. بروید و همه ی ملت ها را حواری/دنباله رو خود سازید. سپس آنها را به نام پدر، پسر و روح القدس غسل تعمید دهید، و چنان که من به شما فرمان داده ام، شما نیز به آنها فرمان دهید" (انجیل متی ٢٨: ١۶ تا ٢٠). مسیحیت کم کم با کلیساهای خانگی و سپس با غسل تعمیدهای گروهی و ساختن کلیسا در سرتاسر امپراتوری روم و نیز با بعضی تفاوت های الهیاتی و آیینی در ارمنستان، به عنوان بخشی از شاهنشاهی ساسانی، بیش از پیش گسترش یافت چنان که مسیحیان رومی بسیاری به درون مرزهای شاهنشاهی ساسانی مهاجرت کرده و در دربار ساسانیان نیز نفوذ کردند تا آنجا که شیرین همسر خسروپرویز یک مسیحی یعقوبی بود و خود خسروپرویز نیز "خود را حامی دین مسیح معرفی کرد" (شروین وکیلی. تاریخ ِ نهاد در عصر ساسانی 825). یک بار هم در زمان خسرو پرویز در اورشلیم، که تازه به خاک ایران پیوسته بود و توسط سه فرماندار تبرستانی/طبرستانی اداره می شد، مسیحیان برای تسلط بر اورشلیم پرچم شورش برداشتند که آتش غائله شان توسط سردار ایرانی شهربراز خاموش شد؛ اگرچه شاید گدازه هایی از آن زیر خاکستر باقی ماند تا بعدها سر برآورَد. از قضا، پیکر بی جان یزدگرد سوم در مَرو سر از دستان یک اسقف مسیحی نستوری به نام ایلیا درآورد به عنوان نخستین کسی که به همدینان اش بشارت داد که " شاه پارسیان کشته شده" (طبری. تاریخ طبری، ج 4، 2146). بیراه نیست اگر بگوییم در زمان ساسانیان نفوذ الهیات و آیین های سامی یهودی و مسیحی در میان مردم یکی از ریشه ها و زمینه های تضعیف مقاومت ملی و مذهبی بعضی از مردم و بزرگان، خیانت آنها به ایران در برابر اعراب، و آسیب پذیری در برابر اسلام بود.
چکیده ای از ریشه ها و تاریخچه ی کریسمس
کریسمس و مهرپرستی/میتراییزم
کریسمس در اصل ترکیبی از چند جشن و آیین و باور کهن است. یکی از آنها باور به 'زایش ایزد مِهر/میترا یا همکار و دستیار او خورشید شکست ناپذیر 'از صخره یا آب، همچون طلوع خورشید از کوه یا دریا' در شب یلدا/شب چله است (شروین وکیلی. پادکست زروان). در این شب، مهرپرستان و ایرانیان پیروزی نور بر تاریکی را جشن می گرفتند چنان که از پایان این شب، کم کم روزها بلندتر می شوند و همچون پیروزی تدریجی نور بر تاریکی در دل زمان به پیش می روند. در بعضی از دیوار-نگاره های مهرابه/مهراب های مهرپرستان، مهر/میترا همراه با دو همزادش از یک درخت کاج یا سرو زاده می شود، که ممکن است بیننده را به یاد بنیانگذار جشن مهرگان، فریدون بیندازد.
در شاهنامه، فریدون همراه با دو برادرش به نبرد ضحاک می رود و شکست اش می دهد و او را در کوه دماوند به زنجیر می کشد. دو همزاد مهر، شب و روز و یا خورشید و ماه دانسته شده اند. (دیوید اولانسی. پژوهشی نو در میتراپرستی؛ مارتین ورمازرن. آیین میترا). جالب اینکه ضحاک نیز در آخرالزمان زنجیرهایش را پاره خواهد کرد و دوباره به جهان و جهانیان خواهد تاخت و ستم ها خواهد کرد، همچون تاریکی که شش ماه پس از زایش مهر/میترا یا خورشید، از روز اول تیر ماه دوباره پیروزی تدریجی خود بر نور و خورشید را آغاز می کند. از دیرباز، در شب یلدا، شب زایش مهر/میترا/خورشید، مردمان کنار هم گرد می آمدند و با خوردن و نوشیدن و سرود و رقص و مهر و دوستی تا صبح بیدار می ماندند و نور امید برای مبارزه با تاریکی و سرمای روزافزون زمستان را در دل خود می افروختند (هاشم رضی. گاهشماری و جشن های ایران باستان 556-553). در ایران باستان، دست کم چهار بار آغاز سال جشن گرفته می شد که هر کدام آغاز یکی از چهار فصل بود، که البته نوروز و مهرگان مهم تر از بقیه بودند. شب یلدا/شب چله آغاز سال سرما بود و به گفته ی کوروش نیکنام، شاید نام یلدا نیز از واژه ی اوستایی "سردَه" یا "یَردَه" آمده باشد که به معنی "سر ِ سال،" "آغاز سال" بوده است. طبق این فرضیه، واژه ی اوستایی "یَردَه/یَردا" به واژه ی "یلدا" تبدیل شده که اتفاقا در زبان سریانی به معنی "زایش" بوده و با واژه های تولد و میلاد نیز همریشه است (کوروش نیکنام. یلدا، سرده، سرده). گفتنی است که "شب یلدا" را "جشن میلاد اکبر" نیز نامیده اند چون از این شب به بعد، نور افزونی می یابد. (ابوریحان بیرونی. آثار الباقیه 331)
ریشه های کریسمس در اسکاندیناوی
از ریشه های دیگر کریسمس، جشن کهن یول Yule/Jul نزد مردمان اسکاندیناوی است که درست در شب یلدا برگزار می شد. از دیرباز تاکنون، در کشورهای اسکاندیناوی به جای گفتن کریسمس مبارک می گویند "یول مبارک." ریشه و معنای دقیق واژه ی یول در زبانهای اروپایی از سوی زبانشناسان مشخص نشده ولی احتمال می رود که با واژه ی یلدا به معنی زایش/سر سال مرتبط باشد. در جشن یول، کُنده ی خشک درخت بزرگی را به آتش می کشیدند، گِرد ِ آن به شادخواری و پایکوبی و دست افشانی می پرداختند، تا طلوع خورشید بیدار می ماندند، و باور داشتند به تعداد جرقه هایی که از آتش بیرون بجهد به همان تعداد در سال آینده فرزندان و چارپایان سالم و سرحال در میان آنها زاده خواهند شد. (Yule. Wikipedia)
در امپراتوری روم نیز جشن هایی کمابیش مشابه در آغاز زمستان برگزار می شد. خود کریسمس هم درست شب یلدا جشن گرفته می شد، اگرچه بعضی از مسیحیان با آن مخالف بودند چون از نگاه آنها با جشن های مشرکان و کافران کهن مشابه و مرتبط بود. بعدها پس از اصلاحات گاهشماری زمان گریگور در قرن 16 میلادی، به خاطر اشتباه در محاسبه ی روزها، کریسمس به شب ٢۵ دسامبر منتقل شد و بعدها با این که فهمیدند اشتباه کرده اند ولی همچنان به اشتباهشان، یعنی جشن گرفتن کریسمس در شب ٢۵ دسامبر به عنوان جشن زایش مسیح ادامه دادند، و تا روزگار ما نیز هنوز چنين است. خود واژه ی کریسمس نیز از دو واژه تشکیل شده: Christ (مسیح) + Mass (گردهمایی مقدس) به معنی "گردهمایی مقدس [برای] مسیح". البته در سده های نخستین میلادی، به جای واژه ی کریسمس اصطلاحی لاتین را به کار می بردند به عنوان dies natalis solis invicti به معنی "روز زایش خورشید/مِهرِ شکست ناپذیر" که نشان دیگری از تاثیر مهرپرستی بر مسیحیت آغازین است.
سانتا کلاس/ بابانوئل
گویا کهن ترین نشانه های مربوط به بابانوئل یا سانتا کلاوس را در قرن ١٣ میلادی در زبان آلمانی می توان یافت جایی که او را سینترکلاس Sinterklaas می نامیدند همچون خلاصه شده ی نام سنت نیکلاس/قدیس نیکلاس Sint Nikolaas در آلمانی که همان Saint Nicholas در زبان انگلیسی است. سنت نیکلاس یک مسیحی یونانی بود که در شهر پاتارا زاده شده و در شهر میرا/دمره در ترکیه ی کنونی زندگی کرده و از دنیا رفته بود. البته سر اینکه جسد نیکلاس کجا دفن شده اختلافاتی هست چنان که روایتی می گوید استخوان های او طی یک ماموریت تکاوری یا، به روایت مسیحیان، "دزدی مقدس" توسط مسیحیان ربوده شده و در شهر بَری در جنوب ایتالیا دفن شده، ولی دولت ترکیه مدعی است که استخوان های نیکلاس در شهر دمره ی ترکیه دفن است، احتمالا چون اگر در ترکیه باشد برای توریسم ترکیه بهتر است!
اگرچه منابع تاریخی خلاف این را نشان می دهند، طبق روایتی، سنت نیکلاس در سال 325 میلادی در نخستین شورای نیقیه حاضر بود و هوادار سرسخت تثلیث، یعنی الوهیت پدر، پسر و روح القدس، بود و برای همین هم طی مناظره، سیلی محکمی به آریان زد چون آریان هوادار یگانگی خدا و عدم الوهیت عیسا بود. به هر روی، در شورای نیقیه، هواداران تثلیث، سیلی محکمی به مخالفان شان زدند و نمایندگان مسیحیتی شدند که در جهان حاکم شد.
معروف است که نیکلاس بسیار ثروتمند بود و یک روز متوجه شد که مردی از روی فقر و بدهکاری ناچار است دخترانش را به روسپی گری وادار کند. نیکلاس به طور ناشناس کیسه های پول بر سر راه یا در خانه ی مرد انداخت و بدین ترتیب دخترانش از روسپی گری نجات پیدا کردند. سرانجام مرد متوجه شد که نیکلاس به او کمک کرده و به پای او افتاد. نیکلاس تاکید کرد کسی از این ماجرا خبردار نشود ولی، طبق معمول داستان ها، بالاخره مردم متوجه شدند و نیکلاس به خاطر این کار ِ خیر و نیز برخی کرامات و معجزات دیگر به سنت نیکلاس "شگفتی ساز" Nicholas the Wonderworker معروف شد تا جایی که مسیحیان باور داشتند استخوان هایش پس از مرگ نیز شفا می دهد. از معروف ترین معجزات او می توان به اینها اشاره کرد: نجات جان سه سردار رومی که بی گناه محکوم به اعدام شده بودند از طریق ظاهر شدن در رویا به قاضی پرونده و امپراتور کنستانتین؛ فروخواباندن توفان دریا و نجات جان مسافران کشتی یی که نیکلاس با آن در حال سفر زیارتی به سرزمین موعود/اورشلیم بود؛ نجات جان سه سرباز بی گناه؛ زنده کردن سه کودک کشته شده در قحطی که برای فروخته شدن به جای گوشت توسط یک قصاب کشته شده بودند؛ و شماری کرامات و معجزات دیگر. خلاصه این که او حامی قایقرانان و کشتیرانان، بازرگانان، کمانداران، دزدان توبه کرده، کودکان، آبجوسازها و آبجوفروش ها، قرض دهندگان پول، افراد مجرد، و دانش آموزان بود. سنت نیکلاس به خاطر مهربانی اش با کودکان، داستان های مربوط به دادن هدایا به کودکان و بزرگسالان از سوی او، و معجزاتی که انجام داده از ریشه ها و زمینه سازهای شخصیت سانتا کلاس/بابا نوئل و هدیه دادن اش به کودکان دانسته شده است. (St. Nicholas. Wikipedia)
کریسمس در اروپا
در قرن شانزدهم میلادی، درخت کاج به عنوان نماد کریسمس از آلمان به فرانسه و کشورهای دیگر راه یافت. شماری از مسیحیان انگلستان به کریسمس علاقه داشتند و آن را جشن می گرفتند. البته به خاطر اینکه بعضی مسیحیان آن را جشنی مربوط به مشرکان و کافران باستان می دانستند مخالفت هایی با برگزاری آن وجود داشت؛ برای نمونه، در زمان فرمانروایی الیور کرامول (١۶۵٣ تا ١۶۵٨ میلادی) کریسمس ممنوع اعلام شد و خاطیان مجازات می شدند. تا آن که پس از او در زمان شاه چالز دوم، مردم او را تهديد کردند اگر نگذارد کریسمس را جشن بگیرند پادشاهی او را به رسمیت نخواهند شناخت. بالاخره شاه تسلیم شد و کریسمس بیش از پیش در انگلستان جشن گرفته شد. در کشورهای دیگر اروپایی نیز روند رشد و گسترش کریسمس با افت و خیزهایی مشابه همراه بود.
در سال ١٨۴٣ در انگلستان، هنری کول Henry Cole متوجه شد که اداره ی پُست تخفیف ویژه ای دارد برای کسانی که بخواهند پیام تبریک کریسمس برای دوستان و آشنایان خود بفرستند. پس در سال ١٨۴٣ با سفارش او نقاشی به نام جان کلکات هارسلی John Callcott Horsley نخستین کارت پستال کریسمس را طراحی کرد که رویش نوشته بود:
A Merry Christmas and a Happy New Year to You.
ترجمه: کریسمس و سال نو را به شما فرخنده باد و شاد باش می گویم
(Sir Henry Cole and The First Christmas Card).
البته "نوشیدن شراب که روی کارت نقاشی شده بود مایه ی بحث و جدل های فراوانی شد، به ویژه که دختربچه ای در پیشزمینه ی نقاشی در حال نوشیدن یک نوشیدنی سرخ همچون شراب بود!" (A History of The Victorian Christmas Card. Richard Jones) از میان نخستین کسانی که به ارسال کارت کریسمس مبادرت ورزیدند می توان به ملکه ویکتوریا در قرن نوزدهم اشاره کرد که کارت پستال کریسمسی را برای یکی از بزرگان انگلستان فرستاد. نکته ی ظریف درباره ی کارت های تبریک کریسمس اولیه این است که به شکل اتفاقی، ناخوداگاه یا ماهرانه ای تبریک کریسمس و سال نو میلادی را با هم ترکیب کردهاند، همچون تلاشی برای این که کریسمس و جشن سال نو را با هم بیامیزند و کم کم کریسمس را جایگزین آن کنند.
سال ١٨۴٣ همچنین سالی بود که در آن چارلز دیکنز داستان معروف "یک سرود کریسمس A Christmas Carol را منتشر کرد که داستان ثروتمند خسیسی به نام اسکروج بود که روح شریک از دنیا رفته اش بر او ظاهر می شود و او را به خاطر خسیس بودن و ظلم او نسبت به کارمندش سرزنش می کند و او را از عواقب این کار می ترساند. سرانجام اسکروج متوجه اشتباهاتش می شود و با هدیه دادن به کارمندش و در پیش گرفتن رفتار مهربانانه و عادلانه با او سعی در جبران گذشته می کند. داستانی که بعدها در کارتون زیبای والت دیزنی با عنوان "سرود کریسمس میکی Mickey's Christmas Carol (1983) جاودانه تر شد. پس از انتشار آثار کریسمسی دیکنز، در سال ١٨۵١ توسط هنری کول نمایشگاهی از کارت پستال در انگلستان برگزار شد که به معرفی و گسترش بیشتر کارت های کریسمس کمک شایانی کرد و این جریان به کشورهای دیگر از جمله آمریکا نیز راه یافت.
کریسمس در آمریکا
طی قرون 18 و 19 میلادی، اروپاییانی که نخست با جنگ و تجاوز و خشونت و سپس با مهاجرت به قاره ی آمریکا رفته بودند کریسمس را، احتمالا به عنوان نماد صلح طلبی شان(!)، به آنجا بردند. در سال ١٨٢٣، مدرس الهیات و نویسنده ی آمریکایی به نام کلمنت کلارک مور Clement Clarke Moore داستانی شعرگونه نوشت که با اشاره اش به بابانوئل در آن رنگ و بوی دیگری به کریسمس داد. در این داستان، بابانوئل از لوله ی دودکش به خانه ها می رفت و برای بچه ها هدیه می برد.
بندهای نخستین شعر کلارک مور:
"It was the night before Christmas, when all through the house
Not a creature was stirring, not even a mouse;
The stockings were hung by the chimney with care,
In hopes that St. Nicholas soon would be there..."
ترجمه:
شب کریسمس بود و همه در خانه/کسی جُم نمی خورد حتی موش در لانه
از دودکش به خوبی، جورابا آویزان/چشم به راه سانتا، که بشه مهمان
در این دوران، بابانوئل در بعضی نگاره ها سوار بر درشکه ای بود که توسط بوقلمونی کشیده می شد.
پس از آن، نقاش آلمانی-آمریکایی به نام توماس نَست Thomas Nast طی سالهای 1890-1862 با نقاشی هایی همچون "شب کریسمس" و "نقاشی های کریسمس برای نوع بشر" نمادهای کریسمس و بابانوئل را بیش از پیش کامل کرد و رواج داد: تصویر پیرمرد سرخ پوشی که کوله پشتی بر دوش دارد و سوار بر درشکه ای که گوزن ها می کشند به خانه ها سر می کشد؛ هرچند بن مایه های نمادهای بابانوئل را در استوره هایی همچون ایزد مهر/میترای سرخ پوش، اودین-خدای جادو و جنگ و خرد نزد مردمان اسکاندیناوی، و یا در آیین های ایرانی کهن همچون عمونوروز یا پیروز/حاجی فیروز پیک نوروز می توان شناسایی و ردیابی کرد.
از میانه ی قرن هجدهم، اسبای بازی فروشان دریافتند که اگر کسی با لباس و شمایل بابانوئل در فروشگاه شان باشد و با بچه ها بازی کند، فروش شان بیشتر می شود. پس چنین کردند و چنان که مورخ آمریکایی استفان نیسن باوم Stephen Nissenbaum گفته است، "از آن روز در ذهن بچه ها بابانوئل آن مرد پیری شد که در کارخانه ی اسباب بازی زندگی می کرد." به گفته ی پژوهشگر فرهنگ عامه ی آمریکا آلن دوندس Alan Dundes، "اتفاقا دور از ذهن نیست که قدیس ملی آمریکا، سانتا کلاس، در فروشگاه زندگی کند، چون نماد بازرگان-صفتی، سرمایه داری و پول-محوری ما است" (Pagan Origins of Christmas & Tradition History).
احتمالا همه ی ما تصاویر یا عروسک های سه مغ شترسوار که ستاره ی ظهور عیسا را دنبال می کنند و در زمان زایش عیسا نزد مریم و یوسف حاضر می شوند را در تزئینات کریسمس دیده ایم. واژه ی "مُغ" در ادبیات باستانی معمولا اشاره به مغان زرتشتی یا مهرآیین و گاهی نیز مغان کلدانی بوده است که همه شان با اسرار آسمانها، ستاره شناسی و پیشگویی مرتبط بوده اند. حضور مغان در زمان زایش عیسا معنایی دینی و پیشگویانه دارد و نشانه ای از تایید ظهور و پادشاهی مسیح است. در متن یونانی انجیل متی سه مُغ Magos که ستاره ی زایش عیسا را دنبال کرده اند به بیت لحم می رسند، محل زایش عیسا را پیدا می کنند، زانو زده هدایایشان را نثار او می کنند و او را "پادشاه یهود" می خوانند (انجیل متی 2). البته در ترجمه ی انجیل های امروزی و در جشن کریسمس، معمولا نام و جامه ی آن مغان را دگرگون کرده و آنها را سه شاه یا سه مرد دانا می نامند به نام های ملکیور-شاه ایران، کاسپر-شاه هند، و بالتازار-شاه عرب ها.
تصور رایج این است که گنجاندن سه مغ در عهد جدید/ انجیل نوعی پاسداشت مغان است. هرچند از زاویه دیدی دیگر ممکن است برعکس باشد، چون در داستان زاده شدن عیسا سه مغ نزد "مریم باکره" می روند و "زانو می زنند" و هدایای خود را به "شاه یهودیان" پیشکش می کنند (انجیل متی 11-2: 2). این زانو زدن مغان، که دست کم یکی شان ایرانی و "شاه ایران" است، می تواند نشانگر تسلیم و خواری مغان در برابر عیسای ناصری "شاه یهودیان!" باشد که طبق الهیات مسیحی به جهان آمده تا به عنوان مسیح، مسح شده، مأمور و برگزیده ی خدا، نخست پادشاه یهود شود و سپس فرمانروایی یهودیان بر جهانیان را برقرار سازد (انجیل یوحنا 19:19). زانو زدن مغان همچون خادمان در برابر عیسا و "هدیه/باج دادن به او" تصویری است که برای مسیحیان می تواند تحقق پیشگویی های انبیای بنی اسرائیل باشد: "در آسمانها و زمین، همه ی باشندگان جهان در برابر نام عیسا به زانو درخواهند آمد" (عهد جدید. فیلیپیان 2:10) و "خدا سلطنت خواهد کرد، از نیل تا فرات و از فرات تا دورترین جاهای جهان" (عهد عتیق. مزامیر 72:8)؛ خدایی که می گوید: "اینک من، خدای لشکرها، با شمشیر خود مردم عیلام را به چهار جهت پراکنده می کنم. سپس پادشاه و بزرگان عیلام را نابود کرده و تخت حکومت ام را در عیلام برپا خواهم نمود" (عهد عتیق. ارمیا 38-35: 49). جالب توجه است که این سخنان زمانی به نگارش درآمده اند که شهر شوش در سرزمین باستانی عیلام پایتخت باشکوه بزرگ ترین شاهنشاهی آن زمان یعنی هخامنشیان بوده است!
ممکن است چنین تصویری از عیسا برخلاف تصور رایج باشد که طبق آن عیسا پیام آور صلح است و مخالف با احکام سخت و گاهی خشن شریعت موسی، ولی شاید برایتان جالب باشد که خود عیسا می گوید " آمده تا احکام تورات، شریعت موسی و پیامبران را یک به یک انجام دهد" (انجیل متی 19-18: 5) و می افزاید: "گمان نکنید که برای آوردن صلح آمده ام، بلکه برای کشیدن شمشیر!" (انجیل متی 10:34). به نظر می رسد شمشیر کلیسا پس از دوران نوزایی/رنسانس کمی کند شده و توسن ِ جهانگیری آن توسط سکولاریزم روزافزون مهار شده باشد. بسیاری از مسیحیان نیز می گویند که آیات تند و تیز کتاب مقدس و تحقق شان را نمادین می دانند. ولی شاید هم کلیسا روش های تبلیغ و نفوذ و کشورگشایی اش را تغییر داده چون رشد روزافزون کلیساهای خانگی در فلات ایران/خاورمیانه و ساخت کلیساها و افزایش خیل ایمان آوردگان تازه در شرق آسیا روی دیگر سکه را نشان می دهند. به هر روی، مسیحیت شاخه ای از یهودیت است و برای همین است که کتاب مقدس مسیحیان شامل عهد عتیق یهودیان و عهد جدید مسیحیان است و یکشنبه ی هر هفته در کلیساها هم بخشی از عهد عتیق و هم بخشی از عهد جدید موعظه می شود.
جنبه های اجتماعی کریسمس
به نظر می رسد تلاش مسیحیان برای ادغام کریسمس با جشن سال نو و تبدیل کریسمس به یک جشن همگانی در عصر ما نیز در حال پیگیری شدن است، چنانکه هرگاه با برگزاری جشن کریسمس و تبریک آن از سوی غیرمسیحیان مقاومت ها و مخالفتهایی ابراز میشود، نخستین نقدی که بر آنها وارد میکنند این است که کریسمس نه فقط یک جشن مذهبی مسیحی بلکه یک جشن همگانی است. البته هنوز همه جا و همه وقت چنین نیست، چون مقاومتهایی فرهنگی در میان مردمان گوناگون در برابر پذیرش بی قید و شرط کریسمس وجود دارد. برای نمونه، برخلاف گمان رایج که می پندارد کریسمس یک جشن همگانی است، حتی در جوامع غربی بسیاری از غیرمسیحیان از شادباش کریسمس خودداری کرده، اگر به آنها تبریک کریسمس گفته شود به طور متقابل کریسمس را شادباش نگفته، و پیش از سال نو نهایتا فقط تعطیلات سال نو را به دیگران تبریک می گویند. چالش دیگری نیز گاهی از سوی هواداران طبیعت نسبت به کریسمس بیان می شود و آن کندن درختان کاج برای کریسمس است که می تواند به عنوان گامی در راستای نابودی طبیعت تعبیر شود، اگرچه استفاده از کاج های مصنوعی می تواند راه حلی برای این مسئله باشد.
با رشد آگاهی های اجتماعی و افزایش سکولاریزم و نیز با توجه به درآمیختن کریسمس با جشن ها و تعطیلات سال نو میلادی، این احتمال هست که کم کم کریسمس جایگاه دینی اش را از دست بدهد و به عنوان یک جشن غیرمذهبی همگانی رواج بیشتری یابد، یا این که برعکس، بیشتر به عنوان یک جشن مذهبی رشد کند. البته گرایشی جهانی مبنی بر همگامی و همرنگ شدن با جهان غرب دیده می شود که یکی از مظاهرش تعطیل کردن شنبه و یکشنبه و ایام کریسمس و سال نو میلادی در بعضی از کشورهای آسیایی و عرب نشین برای همزمان کردن تعطیلات با جهان غرب است. به هر روی، برگزاری جشن کریسمس یا تبریک آن یک تصمیم شخصی است و برای اعضای جوامع گوناگون به عنوان "من" ها و "سوژه" های آزادِ خودآگاه باز هم این گزینه وجود دارد که علیرغم تعطیلات مذکور کریسمس را جشن نگیرند یا تبریک نگویند، چنان که بعضی از اعضای جوامع غربی نیز چنین می کنند.
به نظر می رسد تبدیل کریسمس به یک جشن همگانی از مومنتوم (momentum) و شتاب بیشتری برخوردار است؛ به ویژه در ایران خیلی ها می گویند چون مخالف سرسخت هر گونه سوگواری اند پس طرفدار هر جشنی اند که با خنده و شادی مردم مرتبط است و هیچ اشکالی ندارد کریسمس را جشن بگیریم و تبریک بگوییم چون در آن شادی و خنده هست، به ویژه که حدود ۵ روز پس از جشن یلدا/شب چله است. به تازگی بعضی از "هنرمندان" و "روشنفکران" ایرانی نیز به هواداران کریسمس اضافه شده اند و در فضاهای مجازی توسط پیام هایی کریسمس را با شور و هیجان تبریک گفته اند. در این موج تازه، شاید بتوان معضلاتی را نیز شناسایی کرد از جمله این که به کسی که با کریسمس مخالفت می کند برچسب می زنند که مخالف پیشرفت، مدرنیت و شادی مردم است، در حالی که برای پیشرفت و مدرنیت و مبارزه با اندوه و خمودگی می توان نمادهای بومی را برگزید و جشن های ملی را نیز انجام داد. بهتر است این رویکرد شایسته در مقابله با اندوه و افسردگی به پاسداشت کریسمس و جشن های غیرایرانی دیگر محدود نشود و مردم و نهادها همزمان از جشن ها و آیین های شاد بومی نیز پشتیبانی کنند.
دلالت های فرهنگی و تمدنی کریسمس برای ما ایرانیان
به عنوان یکی از باستانی ترین تمدن های جهان، ایران تا همین چند سال اخیر از مناطقی بود که در آن، به جز هموطنان مسیحی، ساکنان اش کریسمس را به عنوان جشنی همگانی جشن نمی گرفتند. ولی به نظر می رسد که اخیرا ایرانیان دارند از کریسمس به عنوان جشنی همگانی استقبال می کنند، شاید به عنوان یکی از راه های گریز از اندوه و افسردگی و آیین های سوگواری که سالهاست بر آنان تحمیل شده اند. به هر روی، کریسمس فعلی با بهره گیری از صنعت چاپ کارت پستال، تبلیغات کریسمس، فروش اجناس، نمادهای کاج، بابانوئل، حباب های رنگی و نورافشانی های زیبا همچون یکی از نمایندگان صدور مدرنیت غربی در حال فتح جهان است.
در برابر یا کنار کریسمس، چنان که می دانیم ما ایرانیان شب یلدا را داریم که از نظر ستاره شناسی و گاهشماری در درست ترین زمان طبیعی یعنی شب نخستین روز دی ماه جشن گرفته می شود که از پایان آن شب، روزها کم کم بلندتر می شوند گویی به تدریج نور بر تاریکی پیروز می شود. یلدا مانند کریسمس نیست که به خاطر اشتباه تقویم گریگوری، از شب یلدا و ٢١ دسامبر به شب ٢۵ دسامبر افتاده باشد. برخلاف کریسمس که در آغاز جشنی مذهبی منحصر به مسیحیان بوده، جشن یلدا از همان آغاز جشنی آیینی و مردمی بوده که نه نشانی از برتری قومی بر قوم دیگر دارد، نه صدور و تحمیل دین و فرهنگی ایرانی بر جهانیان. یلدا/شب چله، جشن زایش مهر و دوستی و نور و گرمی و خلوص و برابری است که در آن مردمان گرد هم می آیند تا، در برابر سرما و تاریکی زمستان، با تقویت مهر و صمیمیت و همازوری و همکاری، نور امید را در دل شان روشن نگه دارند. در سالهای اخیر، جریان خوبی نیز در میان ایرانیان شکل گرفته که در آن جشن یلدا را به طور مفصل و همگانی با نمادهای رنگارنگ یلدا و نوآوری های خاصی همچون کیک و تاج و تزئینات و آویزهای یلدا انجام می دهند. در پایان، وقتی به چهره های شاد و امیدوار کودکان و بزرگسالان در عکس های مربوط به شب چله/یلدا در سال های اخیر می نگرم، با خود می گویم در کنار احترام به جشن ها و آیین های جهانیان، آیا شایسته تر نیست که در کنار یا به جای تبلیغ و گسترش جشن ها و آیین های دیگران، جشن ها و آیین های باستانی شاد، پرمعنا، امیدبخش و زیبای خودمان همچون شب چله/یلدا را بیش از پیش پشتیبانی کنیم و گسترش دهیم و آنها را پشتوانه ی توانمندترکردن هویت فردی، اجتماعی و ملی خود قرار دهیم؟
با آرزوی نور و نار و نیرو برای همه ی شما عزیزان.
فرجام یافت با دانش و رامش.
آرش (علی) فرهادی پور
کارشناس ارشد ادب و هنر
٢۵ دسامبر ٢٠٢١ میلادی – تورنتو
* ترجمه ی بخش هایی از کتاب عهد عتیق/تورات و عهد جدید و انجیل ها توسط نگارنده از روی ترجمه ی انگلیسی شاه جیمز انجام شده که از کهن ترین و سنتی ترین ترجمه ها به زبان انگلیسی و از قابل اعتمادترین و رایج ترین ترجمه ها در کلیساهای جهان است.
منابع:
اولانسی، دیوید. پژوهشی نو در میتراپرستی. ترجمه مریم مینی. چشمه، 1398.
بیرونی، ابوریحان. آثار الباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. امیرکبیر، 1386.
طبری، محمد بن حریر. تاریخ طبری جلد پنجم. ترجمه ابوالقاسم پاینده. اساطیر، ۱۳۶۲.
کومون، فرانتز. دین مِهری. ترجمه احمد آجودانی. ثالث، 1386.
مقدم، محمد. جستار درباره ی مهر و ناهید. هیرمند، 1385.
نیکنام، کوروش. یلدا و Sαrәd &Yᾱrә.čαrәš (یلدا، سرده، سرده)،
ورمازرن، مارتین. آیین میترا. ترجمه بزرگ نادرزاد. چشمه، 1387.
وکیلی، شروین. پادکست زروان نسک،
وکیلی، شروین. تاریخ ِ نهاد در عصر ساسانی. نشر شورآفرین، 1397.
King James Bible. Proquest LLC, 1996.
Jones, Richard. A History of The Victorian Christmas Card,
https://www.london-walking-tours.co.uk/dickens-london/henry-cole-first-christmas-card.htm
Pagan Origins of Christmas & Tradition History,
https://www.youtube.com/watch?v=i-ileaWlJS8&t=1691s
Sir Henry Cole and The First Christmas Card,
https://www.london-walking-tours.co.uk/dickens-london/henry-cole-first-christmas-card.htm
St. Nicholas. Wikipedia,
https://en.wikipedia.org/wiki/Saint_Nicholas
The Gospel of Thomas,
http://gnosis.org/naghamm/gosthom.html
Yule. Wikipedia,
No comments:
Post a Comment