نقشۀ ایران: گربه یا پلنگ!؟ - آرش فرهادی

بارها شنیده‌ایم که می‌گویند از نقشه‌ی ایران بزرگ هخامنشی فقط یک گربه باقی مانده‌ است. بعضی‌ها هم این واژه‌ی گربه را با لحن تحقیرآمیزی برای نقشه‌ی کنونی ایران به کار می‌برند. ولی آیا ایران گربه است یا پلنگی مترصد برای دویدن، پریدن، و شکار!؟ 

ظاهرا نخستین بار یک کشیش انگلیسی که برای تبلیغ مسیحیت به ایران آمده بود نقشه‌ی ایران را به گربه تشبیه کرد. نام او چارلز هاروی استایلمن بود و در سال ١٩٠٢ در کتاب خود با عنوان The Subjects of the Shah نقشه‌ی ایران را به شکل گربه‌ای نشسته روی بالش منتشر کرد و نوشت: "«گربه‌ی ایرانی که در اروپا به علت زیبایی خواهان فراوانی دارد٬ البته از ایران آمده است. ولی آیا شما توجه کرده اید که نقشه‌ی ایران خود شبیه گربه‌ای است که روی بالشی نشسته؟ پشت به افغان و هند و سرش به طرف روسیه است. بالش مذکور مانع از آن است که پنجه های گربه در آب خلیج فارس تر شود…». 

از آنجا که نقشه‌ی ایران به صورتی که امروز در نقشه‌های جغرافیایی می‌بینیم در آخرین دهه‌ی سده‌ی نوزدهم به دست آمده٬ می‌توان گفت منشأ تشبیه نقشه‌ی ایران به گربه به احتمال قوی همین کتاب است." (مشرق نیوز. قدیمی‌ترین نقشه‌ی ایران به شکل گربه) 

پس از استایلمن تشبیه و ترسیم نقشه‌ی ایران به شکل گربه توسط روزنامه‌نگاران و کاریکاتوریست‌های خارجی و داخلی رواج یافت. آنان همچنین روسیه را به خرس، انگلیس را به روباه، چین را به خرس پاندا، و آمریکا را به عقاب تشبیه کرده و می کنند. به هر روی، ادامه ی این کار می تواند به سود نگاه استعماری و دستاویزی برای تحقیر ایران باشد.

در متون ایران باستان و شاهنامه، ایران هرگز به گربه تشبیه نشده و شاهان و پهلوانان ایران با گربه مقایسه نشده‌اند! البته پهلوانان ایران با پلنگ، ببر، پیل، اژدها، گرگ، شیر و... مقایسه شده‌اند. نخستین باری که نام پلنگ در شاهنامه می‌آید در داستان کیومرث است. کیومرث در متون پهلوی ساسانی نخستین انسان است و در شاهنامه نخستین شاه، و جامه‌ی او پلنگینه است. یعنی کیومرث یا پلنگی را شکار کرده و از پوست او جامه ساخته یا این‌که جامه‌ی پلنگینه‌اش را از پوست پلنگی مرده تهیه کرده است. با توجه به اینکه نخستین انسان‌ها شکارگر بوده‌اند احتمال این که پلنگی را شکار کرده باشد بیشتر است:

سر تخت و بخت‌اش برآمد به کوه 

پلنگینه پوشید خود با گروه 

دومین باری که نام پلنگ را در شاهنامه می‌بینیم در کین‌خواهی/خون‌خواهی سیامک پسر کیومرث است که به دست پسر اهریمن کشته شده است. هوشنگ پسر سیامک است که وقتی پهلوانی توانمند می‌شود، کیومرث لشکری از مردمان و جانوران برایش فراهم می‌آورَد تا به نبرد با پسر اهریمن رفته و کین پدرش سیامک را بگیرد:

پریّ و پلنگ انجمن کرد و شیر 

ز درنده‌گان گرگ و ببر ِ دلیر

سپس نخستین باری که یک شاه-پهلوان به پلنگ تشبیه می‌شود در داستان ضحاک است. این پهلوان کسی نیست جز فریدون که می‌آید و ضحاک را شکست می‌دهد. وقتی فربدون کودک است مادرش فرانَک نخست او را از پستان گاوی رنگارنگ و اسطوره‌ای شیر می‌دهد و پس از کشته شدن گاو به دست ضحاک، فرانَک با کودک‌اش می‌گریزد و فریدون را به یک مرد دینی در کوه البرز می‌سپارد تا او را آموزش دهد:

یکی مردِ دینی بر آن کوه بود

که از کار گیتی بی‌اندوه بود 

وقتی آموزش فریدون تمام می‌شود در سن شانزده ساله‌گی از کوه نزد مادر برمی‌گردد و از پیشینه‌ی خانوادگی و هویتی خود پرس‌وجو می‌کند، مادرش داستان کشته شدن پدرش در مبارزه با ضحاک و شیر خوردن او از پستان گاو رنگارنگ را برای او تعریف می‌کند:

ز پستان آن گاو طاووس‌رنگ

برافراختی چون دلاور-پلنگ

یعنی از پستان آن گاو که همچون طاووس رنگارنگ بود شیر خوردی و همچون یک پلنگ قد کشیدی و بزرگ شدی.

وقتی فریدون شاه می‌شود کنار تخت پادشاهی‌اش شیر و پلنگ و پیل جنگی نگهداری می‌کند که صحنه‌ی باشکوهی را ایجاد کرده و باعث تحسین و شگفتی پیک سَلم و تور می‌شود:

به درگاه شاه آفریدون رسید

برآورده‌ای دید سر ناپدید 

نشسته به در بر گرانمایه‌گان

به پرده درون جای پرمایه‌گان

به یک دست بر بسته شیر و پلنگ 

به دست دگر ژنده‌پیلان جنگ

ز چندان گرانمایه گُردِ دلیر

خروشی برآمد چو آوای شیر

جای دیگر، پس از قتل پسر فریدون، ایرج شاه ایران، که نام ایران از نام او ایر-ج/ایر-ان-ویج گرفته شده، منوچهر می‌آید که نوه‌ی ایرج است. فریدون به منوچهر که آمده تا کین‌خواهی/خون‌خواهی ایرج را انجام دهد تخت و گرز و خیمه‌های پلنگ می‌دهد که خیمه‌هایی با خال‌های پلنگ است:

سراپردهٔ دیبهٔ هفت‌رنگ

بدو اندرون خیمه‌های پلنگ

چه اسپان تازی به زرین ستام

چه شمشیر هندی به زرین نیام

چه از جوشن و ترگ و رومی زره

گشادند مر بندها را گره

کمانهای چاچی وتیر خدنگ

سپرهای چینی و ژوپین جنگ

جالب این‌که هر یک از این جنگ‌افزارها و ابزارها از بخش‌های مختلفی از شرق و غرب ایران و جهان تهیه شده‌اند. 

در دوران منوچهر زال زاده می‌شود که پدرش سام شک می‌کند فرزند خودش باشد و او را به پلنگ یا پری تشبیه می‌کند:

چه گویم که این بچه‌ی دیو کیست؟

پلنگِ دورنگ است یا خود، پری است! 

جالب این‌که وقتی سام به خاطر سپید بودن موی زال و تیره بودن چهره‌ی نوزادش زال او را به بیابان می‌اندازد تا جانوران او را بخورند فردوسی در ابراز ترحم نسبت به زال می‌نویسد:

پلنگ‌اش بُدی کاشکی مام و باب 

مگر سایه‌ای یافتی زآفتاب 

یعنی حتا اگر پدر و مادر زال پلنگ هم بودند زال اینگونه بی پناه در بیابان رها نمی شد! 

نمونه‌های دیگری داریم که شاهان و پهلوانان شاهنامه به پلنگ تشبیه شده‌اند.

. مهراب شاه کابل پدر رودابه:

همی مژده دادش که جنگی پلنگ 

ز گور ژیان کرده کوتاه چنگ..

پدر دل پر از خشم و سر پر ز جنگ

همی رفت غرّان به سان پلنگ 

. قارِن/کارِن پهلوان ایرانی از تبار کاوه‌ی آهنگر:

چو قارن شنود آنکه افراسیاب

گُسی(ل) کرد لشکر به هنگام خواب

شد از رشک، جوشان و دل کرد تنگ

بر ِ نوذر آمد به‌سان پلنگ

. سهراب: 

غمی بود رستم بیازید چنگ

گرفت آن بَر و یال ِ جنگی پلنگ 

. رستم (وقتی پیاده به جنگ اشکبوس می‌رود و اشکبوس می‌گوید چرا سواره نیامدی):

به شهر تو شیر و نهنگ و پلنگ 

سوار اندر آیند هر سه به جنگ؟ 

اصولا رستم پهلوانی است که پلنگینه‌پوش است، گویی پلنگی است که روی دو پا ایستاده و برای شکار دشمنان‌اش آماده و سراپا مسلح است:

یکی جامه دارد ز چرم پلنگ 

بپوشد بر و اندر آید به جنگ

جدا از پیوند پهلوانان با پلنگ در شاهنامه، یکی از معانی پارس هم پلنگ/یوزپلنگ/ببر است. 

Gamkrelidzeو Thomas V. & Ivanov, Vjačeslav V. Indo-European and the Indo-Europeans A Reconstruction and Historical Analysis of a Proto-Language and a Proto-Culture. Part I, The Text. P. 421.

می‌دانیم که پارس نام کشور ایران در زمان هخامنشی بوده که هنوز هم به صورت پرشیا Persia در غرب مورد استفاده است. 

نکته‌ی دیگری که قابل ذکر است این است که در اسطوره‌های باستانی هند و ایران و یونان هم پلنگ نمود ویژه‌ای دارد. برای نمونه، خدای هند و ایرانی به نام وَرونَه/وارونا، خدای آسمان، لقبی داشته با عنوان "پوست پلنگ بر دوش". شیوا، خدای چهار دست هندوان، هم پلنگینه‌پوش است و گاهی نیز جامه‌ای از پوست ببر دارد. پلنگ و ببر و شیر و گاو از وسایل نقلیه‌ی شیوا نیز بوده‌اند.

در بعضی نگاره‌ها از هند باستان گاهی پوست پلنگ را بر روی جانوری دیگر می‌بینیم. 

نگاره‌‌ای حدودا ۴۵٠٠ ساله هم از یکی از موبدان یا بزرگان پلنگینه‌پوش از سومر باستان، که ایران غربی و بخشی از حوزه‌ی تمدن ایرانی است، به دست آمده. 

درخشانی، جهانشاه. دانشنامهٔ کاشان. ص ٧۵٢.

بر روی جام ۴١٠٠ ساله ی منسوب به گودِآ، شاه گوتی ایرانی تبار فرمانروا بر سومر، دو موجود اسطوره‌ای نقش شده‌اند که ترکیبی از اژدها و پلنگ و پرنده و انسان‌اند. 

بر روی سفالی حدودا ۶٨٠٠ ساله از قره‌تپه قمرود در استان قم، متعلق به ۳۸۰۰-۳۶۰۰ پ.م. هم نقشی از پلنگ یافت شده.

در داستان هومر با عنوان جنگ تروا پاریس و منلائوس همچون کیومرث و رستم پلنگینه‌پوش هستند. همچنین خدای شراب و نوزایی در یونان باستان با نام دیونیزوس هم پلنگینه‌پوش و پلنگ سواربوده و معشوقه اش نیز پلنگ سوار بوده است.

در دوران پهلوی دوم نام های دو ناوشکن ایران ببر و پلنگ بوده اند. پلنگینه مورد استفاده‌ی گارد شاهنشاهی ایران هم بوده است.

چنان که دیدیم پیوند پلنگ با اسطوره‌های هند و ایران و یونان و شاهان و پهلوانان شاهنامه بسیار است. این پیوند در زبان‌شناسی هم دیده می‌شود چنان که یکی از معانی پارس پلنگ می باشد. در نهایت می‌توان گفت برای پاسداشت اسطوره‌ها و شکوه تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، و با توجه به پیشرفت‌های نظامی ایران، به جای مقایسه ی نقشه‌ی ایران با گربه، که نخستین بار توسط بیگانه‌گان انجام شده و می تواند به سود نگاه استعماری باشد، آیا بهتر نیست نقشه‌ی امروز ایران را با پلنگ یا یوزپلنگ مقایسه کنیم که مقایسه‌ای شایسته‌تر برای ایران باشد!؟ 

نقشۀ ایران: گربه یا پلنگ!؟ - آرش فرهادی

بارها شنیده‌ایم که می‌گویند از نقشه‌ی ایران بزرگ هخامنشی فقط یک گربه باقی مانده‌ است. بعضی‌ها هم این واژه‌ی گربه را با لحن تحقیرآمیزی برای ن...